جدول جو
جدول جو

معنی پاشدن - جستجوی لغت در جدول جو

پاشدن
برخاستن: باو نگفته از آنجا پاشو اینجا بنشین، پاشدن از خانه ای (منزلی)، تخلیه کردن آن و سکونت در خانه دیگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاردن
تصویر پاردن
فرانسوی ببخشید پوزش
فرهنگ لغت هوشیار
پراگندن پریشیدن افشاندن، ریختن، پاچیدن پشنجیدن، یا آب پاشیدن، آب زدن جایی را. یا از هم پاشیدن، متلاشی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشان
تصویر پاشان
در حال پاشیدن: مشک پاشان
فرهنگ لغت هوشیار
با حرکت پا بجلو رفتن در شنا دو چرخه سواری و غیره، بسیار راه رفتن در تجسس چیزی: تمتم شهر را پازدم. یا پازدن بکسی (در حساب)، بدغلی از حساب او کاستن مبلغی از طلب او انکار کردن، پازش گیاه و علف زیادتی را از میان غله زار کندن و دور افکندن و جین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاشدن
تصویر شاشدن
شاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا شدن
تصویر پا شدن
از جا برخاستن و برپا ایستادن، برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیدن
تصویر پاشیدن
ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی، افشاندن، ریخته شدن و پراکنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشان
تصویر پاشان
پاشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پاشنده مثلاً مشک پاشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاشدن
تصویر شاشدن
شاشیدن، میزیدن، چامیدن، شاریدن، شاش زدن، میختن، گمیختن، ادرار کردن، گمیزیدن، گمیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واشدن
تصویر واشدن
مفتوح و گشاده شدن، باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشیدن
تصویر پاشیدن
((دَ))
ریختن، پراکنده کردن، متلاشی شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واشدن
تصویر واشدن
((شُ دَ))
باز شدن، شکفته شدن، پراکنده شدن، برطرف شدن، جدا شدن، بند آمدن، دست برداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاشیدن
تصویر پاشیدن
Spatter, Splash, Splashing, Splatter, Sprinkle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
брызгать , плескать , брызгающий , посыпать
دیکشنری فارسی به روسی
spritzen, spritzend, bestreuen
دیکشنری فارسی به آلمانی
бризкати , бризкаючий , посипати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
pryskać, pryskający, posypać
دیکشنری فارسی به لهستانی
溅 , 溅起的 , 撒
دیکشنری فارسی به چینی
salpicar, salpicando, polvilhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
spruzzare, schizzare, schizzante, cospargere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
salpicar, salpicando, rociar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
éclabousser, éclaboussant, saupoudrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
sproeien, spetteren, spetterend, strooien
دیکشنری فارسی به هلندی
สาด , กระเซ็น , กระเซ็น , โรย
دیکشنری فارسی به تایلندی
menyemprot, memercikkan, percik, menaburkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
छिड़कना , छींटे मारना , छींटे मारने वाला , छिड़कना
دیکشنری فارسی به هندی
התיז , להשפריץ , מטפטף , לפזר
دیکشنری فارسی به عبری
まき散らす , 跳ねる , ふりかける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
튀기다 , 튀는 , 뿌리다
دیکشنری فارسی به کره ای
sıçratmak, sıçramak, sıçrayan, serpmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kumwagilia, mvinyo, mfululizo, kumwaga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چھینٹیں مارنا , چھینٹے مارنا , چھینٹیں مارنے والا , چھڑکنا
دیکشنری فارسی به اردو