معنی پاشان - فرهنگ فارسی عمید
معنی پاشان
- پاشان
- پاشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پاشنده مثلاً مشک پاشان
تصویر پاشان
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پاشان
پاشان
- پاشان
- در حال پاشیدن:
همی پای کوبنده بر فرش چین
ز سر مشک پاشان گل از آستین،
اسدی
لغت نامه دهخدا
پاشان
- پاشان
- قریه ای از هرات و از آنجاست ابوعبید احمد بن محمد بن ابی عبید مؤدّب هروی پاشانی و آنرا فاشان نیز گویند
لغت نامه دهخدا
پلاشان
- پلاشان
- بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
پاشدن
- پاشدن
- برخاستن: باو نگفته از آنجا پاشو اینجا بنشین، پاشدن از خانه ای (منزلی)، تخلیه کردن آن و سکونت در خانه دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
پالان
- پالان
- پوشاک ضخیم آکنده از پشم یا کاه یا پوشال که بر پشت حیوانات بارکش میگذارند
فرهنگ لغت هوشیار