ترجمه پاشیدن به بنگالی - دیکشنری فارسی به بنگالی
واژههای مرتبط با پاشیدن
پاشیدن
- پاشیدن
- پراگندن پریشیدن افشاندن، ریختن، پاچیدن پشنجیدن، یا آب پاشیدن، آب زدن جایی را. یا از هم پاشیدن، متلاشی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پاشیدن
- پاشیدن
- ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی، افشاندن، ریخته شدن و پراکنده شدن
فرهنگ فارسی عمید