- پاسپرده
- لگدمال لگد کوب پایمال
معنی پاسپرده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لگد مال، پایمال
نیازموده، دنیاندیده، کم سال
جواب دهنده پاسخگوی
پاسپرده
سرای، حرم، پشت پرده
لگد مال شده پایمال گردیده، رفته عبور کرده
مطیع فرمانبرده، تسلیم شده، به حلقه ارادت مرشد در آمده
پاسخ دهنده، جواب دهنده، پاسخ گو
بازسپردن بسپردن تسلیم
باز سپردن رد کردن تادیه کردن
بازسپردن
آقبانو
سپیده صبح
تراشیده (موی)، پاک کرده، محو ساخته
مسئول
ظرف خالی بر سر سفره برای جدا کشیدن طعام
پروانه برای آزادی رفت و آمد اشخاص از مملکتی بمملکت دیگر گذرنامه جواز عبور پته تذکره باشبرد، اجازه عبور بکشتی بازرگانی از آبهای ساحلی مملکتی
پاس داشته، نگهبانی شده، لمس شده
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
سپردن، چیزی را برای نگه داری به کسی دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن، واگذاشتن، سفارش کردن
ودیعه
زمینی را گویند که صاحب زراعت در وجه اخراجات جدا کرده بمزارعان دهد تا ایشان حاصل آنرا صرف اخراجات دیوانی و غیره کنند
پاسپار
امانت، ودیعه
پاسپار، پایمال شده، لگدمال شده، لگدکوب، پامال
چیزی که در جایی یا نزد کسی به رسم امانت گذاشته می شود، ودیعه