- پازنگ
- پاچنگ
معنی پازنگ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاچنگ
دنگ برنج کوبی پادنگه، (در اصطلاح ساعت سازان) مقابل پا ملخ
آنچه در یک کفه ترازو نهند به جهت برابر کردن با کفه دیگر، پایه ستون
دریچه، و کفش هم گویند
دو حلقه چوبی از اجزای خیش
چیزی که بر آتش زنه زنند تا از آن آتش بر آید
دریچه کوچکی که به یک چشم از آن نگاه کنند
پیل پایه و آن ستونی باشد که از گچ و سنگ سازند و بر بالای پایه های اطاق گذارند
دریچه، روزن، سوراخ دیوار، برای مثال مال فراز آری و نگاه نداری / تا ببرند از در و دریچه و پاچنگ (ابوعاصم - شاعران بی دیوان - ۲۶۳)
باشنگ، خوشۀ انگور آویزان از تاک، خوشۀ انگور که بر تاک خشک شده باشد
ترجمۀ زند به فارسی، شرح و تفسیری که مانند حاشیه در پای اوراق زند نوشته اند و آن به زبان پهلوی و غالباً با لغات فارسی و به خط اوستایی و گاه به خط فارسی بوده، برای مثال گویند نخستین سخن از نامۀ پازند / آن است که با مردم نااصل مپیوند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
چوب آتش زنه، دو تکه چوب که آن ها را به هم می ساییدند تا آتش تولید شود، چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند می گفتند
چوب آتش زنه، دو تکه چوب که آن ها را به هم می ساییدند تا آتش تولید شود، چوب بالایی را زند و چوب زیری را پازند می گفتند
پارسنگ، سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاسنگ، ورسنگ
پارسنگ، سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاهنگ، ورسنگ
ستونی از گچ یا سنگ که زیر سقف خانه زده شود، پیل پا، پیل پایه
چوب آتش زنه، برگردان متون پهلوی به خط اوستایی
چوبی شبیه تخماق در دستگاه برنج کوبی که آن را با پا حرکت می دهند و شلتوک را با آن می کوبند تا برنج از پوست جدا شود، نوعی ساعت که پاندول آن شبیه پادنگ است
دریچه، کفش
آژنگ، روی و پیشانی
بز نر کوهی رنگ وعل فارسی
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن