جدول جو
جدول جو

معنی پادنگ

پادنگ((دَ))
دنگ برنج کوبی که با پا حرکت داده می شود، نوعی ساعت که پاندول آن مانند پادنگ باشد
تصویری از پادنگ
تصویر پادنگ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پادنگ

پادنگ

پادنگ
دنگ برنج کوبی پادنگه، (در اصطلاح ساعت سازان) مقابل پا ملخ
پادنگ
فرهنگ لغت هوشیار

پادنگ

پادنگ
چوبی شبیه تخماق در دستگاه برنج کوبی که آن را با پا حرکت می دهند و شلتوک را با آن می کوبند تا برنج از پوست جدا شود، نوعی ساعت که پاندول آن شبیه پادنگ است
فرهنگ فارسی عمید

پادنگ

پادنگ
دنگ برنج کوبی پائی و دنگ چوبی باشد به هیأت سر و گردن اسب و چون پای بر یک سر آن نهند سر دیگر بلند شود و چون پای بردارند آن سر دیگر فرود آید و شلتوک کوفته شود و برنج از پوست برآید و برای جدا کردن پوست دیگر غلات نیز بکار است. پادنگه. نوع دیگر که با فشار آب حرکت کند آبدنگ نامیده شود، در اصطلاح ساعت سازان مقابل پاملخ
لغت نامه دهخدا

پادنگ

پادنگ
شهر و بندر جزیره سوماترا دارای 47000 تن سکنه و از صادرات آن قهوه است
لغت نامه دهخدا

پادنگه

پادنگه
دنگ برنج کوبی پادنگه، (در اصطلاح ساعت سازان) مقابل پا ملخ
پادنگه
فرهنگ لغت هوشیار

پاسنگ

پاسنگ
آنچه در یک کفه ترازو نهند به جهت برابر کردن با کفه دیگر، پایه ستون
فرهنگ لغت هوشیار