جدول جو
جدول جو

معنی پارتاک - جستجوی لغت در جدول جو

پارتاک(رِ)
یا پارتاسن ولایتی بجانب جنوب شرقی سغد. اسکندر آنرا پس از اتمام کار سغد و بزنی کردن رخسانه دختر حاکم آن ناحیت بگشود و خورین حکمران آنجا را باز ولایت داد. رجوع به تاریخ ایران باستان مشیرالدوله صص 1739-1740 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پارسان
تصویر پارسان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی سیرجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاردیک
تصویر پاردیک
(پسرانه)
نام پدربزرگ ساسان به نوشته سنگ نوشته کعبه زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هارپاک
تصویر هارپاک
(پسرانه)
نام وزیر آستیاژ، آخرین پادشاه ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارتیک
تصویر مارتیک
(پسرانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وارتان
تصویر وارتان
(پسرانه)
نام پسر بلاش اول پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارناک
تصویر فارناک
(پسرانه)
فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارتنک
تصویر تارتنک
عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
ویژگی زمینی که در آن مار بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
عمل، تجربۀ علمی، آزمایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارسال
تصویر پارسال
سال گذشته، سال پیش، در سال گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاریاب
تصویر پاریاب
زراعت آبی، زراعتی که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود، پاراب، پاریاو، فاراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاریاو
تصویر پاریاو
زراعت آبی، زراعتی که با آب قنات یا رودخانه آبیاری شود، پاریاب، پاراب، فاراب
فرهنگ فارسی عمید
(اَ پُ)
جوان. (فرهنگ جهانگیری). و این صورت مصحف کلمه اپرناک است
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ زَ)
نرم خندیدن. (منتهی الارب). تبسم کردن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارتار
تصویر تارتار
ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارناک
تصویر مارناک
جایی که مار در آن بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
آزمایش، ممارست، تجربه فرانسوی آزمون، کاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارپار
تصویر پارپار
پاره پاره تکه تکه لت لت لخت لخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
جایی که خار بسیار باشد پرخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارتار
تصویر چارتار
ربایی که دارای چهار سیم است طنبوری که چهار تار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاریاب
تصویر پاریاب
زراعت آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاردان
تصویر پاردان
جوال، تنگ ظرف شراب، شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسال
تصویر پارسال
سال گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارسای
تصویر پارسای
پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاترسک
تصویر پاترسک
پا ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهاک
تصویر ارتهاک
بند فروهشتگی بندسستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاک
تصویر ارتاک
لبخند زدن نرم خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاریاب
تصویر پاریاب
زراعتی که با آب رودخانه و امثال آن کشت شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارسال
تصویر پارسال
سال گذشته، پار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاردان
تصویر پاردان
جوال، تنگ، ظرف شراب، شراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
((پِ))
عمل، زندگی عملی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارتار
تصویر کارتار
دولتمرد، عامل، دولتمرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تارتنک
تصویر تارتنک
عنکبوت
فرهنگ واژه فارسی سره