جدول جو
جدول جو

معنی پارافین - جستجوی لغت در جدول جو

پارافین
جسمی که سفید و نیمه شفاف که از روغنهای سنگین نفت به دست میاید
تصویری از پارافین
تصویر پارافین
فرهنگ لغت هوشیار
پارافین
جسمی موم مانند، سفید و نیم شفاف، بی بو و بی طعم که از روغن های سنگین نفت به دست می آید و در ساختن برخی از داروها، لوازم آرایشی و شمع سازی به کار می رود
تصویری از پارافین
تصویر پارافین
فرهنگ فارسی عمید
پارافین
جسمی است جامد و سفید که از سرد کردن ناگهانی روغن های سنگین به دست می آید. در شمع سازی و تهیه ورنی ها استعمال می شود. پارافین مایع در پزشکی به عنوان مسهل به کار می رود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاراگین
تصویر پاراگین
فاضلاب، آشغال دانی، پارگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیرابین
تصویر پیرابین
پریسکوپ (Periscope) یا پیرابین دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سر بالا، بالای نقطه دید، زوایای عجیب و غریب، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
دیواری که از تخته یا پارچه درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارازیت
تصویر پارازیت
حشو و زاید، طفیلی، انگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاریزین
تصویر پاریزین
فرانسوی پاریسی (سعید نفیسی)
فرهنگ لغت هوشیار
داربزین دار بزین یونانی تازی گشته پیشگاه پیشسرا ستناوند، تارمی یونانی تازی گشته پارسی تازی گشته دارابزین ستناوند تارمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارافکن
تصویر بارافکن
بارانداز، جای بار انداختن، قسمتی از ساحل یا بندرگاه که در آنجا کشتی ها بارهای خود را خالی می کنند، بارافکن، جایی که کاروان فرود بیاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارابین
تصویر کارابین
نوعی تفنگ لوله کوتاه سرپر، قرابین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارافزین
تصویر دارافزین
پناهگاه، تکیه گاه، نرده، تارم، سکو، تارمی که جلو اتاق یا ایوان درست کنند، تکیه گاه تخت
فرهنگ فارسی عمید
نوعی تفنگ کوتاه و سبک که مدتی طولانی مورد استعمال سواره نظام و شکاریان پیاده اروپای غربی بود، نوعی مدبر که در کوهنوردی هنگام استفاده از طناب بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیله آن قسمتی از اتاق، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارازیت
تصویر پارازیت
حشو، زاید، انگل، طفیلی، اختلالی که در دریافت امواج رادیویی به وجود می آید
پارازیت ول کردن: کنایه از میان سخن دیگران حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارافزین
تصویر دارافزین
نرده ای که جلو اتاق یا ایوان درست کنند، تکیه گاه، طارمی، داروزین
فرهنگ فارسی معین
دیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی عمید
سیگنال های الکتریکی که وارد سیگنال های مخابراتی می شوند و باعث اختلال در آن ها می گردند، در علم زیست شناسی موجود زنده که در خارج یا داخل بدن جاندار دیگر زندگی کند و غذای خود را از بدن او بگیرد، انگل، کنایه از کسی که به هزینۀ دیگران زندگی کند، مفت خور، طفیلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارمین
تصویر پارمین
(دخترانه)
نام همسر داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرارین
تصویر پرارین
(دخترانه)
خوب و نیکو
فرهنگ نامهای ایرانی
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارگین
تصویر پارگین
گند آب، منجلاب
فرهنگ لغت هوشیار
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارگین
تصویر پارگین
فاضلاب، آشغال دانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارگین
تصویر پارگین
گودالی که آب های کثیف و گندیده در آن جمع می شود، منجلاب، گندآب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاراف
تصویر پاراف
خطی که با امضا کشیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارین
تصویر پارین
پارینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارین
تصویر پارین
پارینه، پارسالی، سال گذشته، سال پیش، کهنه، دیرینه، قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاراف
تصویر پاراف
امضای اختصاری، امضاء (در اصطلاح سیاسی و بانکی معمول است)، پیش امضا (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاراف
تصویر پاراف
امضای مختصر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روغن پارافین
تصویر روغن پارافین
روغن آبگون روغن نفت
فرهنگ لغت هوشیار