جدول جو
جدول جو

معنی پاداشت - جستجوی لغت در جدول جو

پاداشت
(پسرانه)
جزا (نگارش کردی: پاداشت)
تصویری از پاداشت
تصویر پاداشت
فرهنگ نامهای ایرانی
پاداشت
پاداش، مزد، سزای عمل، خواه نیک خواه بد، سزا، جزا
تصویری از پاداشت
تصویر پاداشت
فرهنگ فارسی عمید
پاداشت
جزا و سزا نیکی یا بدی را: و پاداشت را از اینجا جزاگویند، (تفسیر ابوالفتوح رازی)، و جزا پاداشت باشد امّا بخیر و امّا بشر، (تفسیر ابوالفتوح رازی)،
، جزای نیکی، (اوبهی)، ثواب، مثوبه، مقابل بادافراه:
موافقان ترا و مخالفان ترا
ز مهر و کین تو پاداشت است و بادافراه،
معزی نیشابوری،
و رجوع به پاداشن شود
لغت نامه دهخدا
پاداشت
پاداش (و این جزا و پاداش بیداد کارانست) (تفسیر ابوالفتوح چاپ قدیم ج 2 ص 137)
فرهنگ لغت هوشیار
پاداشت
جزا و کیفر چه خوب چه بد، مهر، کابین، پاداش
تصویری از پاداشت
تصویر پاداشت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاداش
تصویر پاداش
(پسرانه)
جزا، اجر کار خوب، مکافات نیکی (نگارش کردی: پاداش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاداشن
تصویر پاداشن
مزد، برای مثال شتاب گیرد و گرمی به وقت پاداشن / صبور گردد و آهسته وقت بادافراه (فرخی - ۳۵۶) سزای عمل، سزا، جزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
مزد، سزای عمل، خواه نیک خواه بد، سزا، جزا، برای مثال درستش شد که هرچ او کرد بد کرد / پدر پاداش او بر جای خود کرد (نظامی۲ - ۱۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناداشت
تصویر ناداشت
نادار، بی چیز، بینوا، فقیر، مفلس، برای مثال دل ناداشت پر ز خون باشد / ساغر عیش او نگون باشد (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۵۸)، کنایه از بی حیا، بی شرم، برای مثال چنین آمده ست از نقیبان پیر / که با هیچ ناداشت کشتی مگیر (نظامی۵ - ۸۸۶)، کنایه از بی اعتقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنداشت
تصویر پنداشت
پنداشتن، پندار، خیال، گمان، فرض، کنایه از عجب، غرور، تکبر، خودبینی
فرهنگ فارسی عمید
مرکّب از: نا (نفی، سلب، + داشت) در این جا بجای ’نادار’ اسم فاعل مرخم بکار رفته، (حاشیۀ برهان چ معین)، مفلس، پریشان، بی نوا، (برهان قاطع) (آنندراج)، مفلس، پریشانحال، تهیدست، بینوا، (ناظم الاطباء)، مفلس، (سروری بنقل رشیدی) (غیاث اللغات)، درویش، تنک مایه، نادار: و بحکم آنک مردم جهان بیشترین درویش بودند و ناداشت ... او را تبع بسیار جمع شد، (فارسنامۀ ابن بلخی)، و از مال و ملک می ستد و به ناداشتان میداد، (فارسنامۀ ابن بلخی)، قومی از گدایان را نیز گویند که بر در دکانها روند و چیزی طلبند اگر چیزی به ایشان ندهند گوشت اعضای خود را ببرند، (برهان قاطع) (آنندراج)، و آن جماعت را کنگر نیز گویند، (جهانگیری) (شمس اللغات) (انجمن آرا) (از رشیدی)، گروهی از گدایان که آنها را شاخشانه نیز گویند، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) :
شوخی ناداشت ز جلاد بیش
کو تن غیری برد این جان خویش،
امیرخسرو (از انجمن آرا)،
،
ناداشتن، فقر، افلاس، تنگدستی، بینوائی، مفلسی، تهیدستی:
ز ناداشت هر کو نراند مراد
فرومانده باشد نه پرهیزگار،
عنصری،
،
بی شرم، بی حیا، بی آزرم، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (رشیدی) :
چنین آمده ست از بزرگان پیر
که با هیچ ناداشت کشتی مگیر،
نظامی (از انجمن آرا)،
، بی اعتقاد، (ناظم الاطباء)، مردم بی اعتقاد، از (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
پاداش. پاداشت:
دهد ولی ّ ترا کردگار پاداشن
دهد عدوی ترا روزگار بادافراه.
فرخی.
شتابکارتر از باد وقت پاداشن
درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه.
فرخی.
خلق را داند کرد او مهی و داند داشت
چه به پاداشن نیک و چه ببد بادافراه.
فرخی.
شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن
صبور گرددو آهسته گاه بادافراه.
فرخی.
فضل و کردارهای خوب ترا
نتوان کرد هیچ پاداشن.
فرخی.
به نیم خدمت بخشد هزار پاداشن
به صد گنه نگراید به نیم بادافراه.
فرخی.
دوستان را ز تو همواره همین باد که هست
عزّ بی خواری و پاداشن بی بادافراه.
فرخی.
تا چو کردار ستوده نبود سیرت زشت
تا چو پاداشن نیکو نبود بادافراه.
فرخی.
عید را شادان گذار و ناطلب کرده بیاب
زایزد پاداش ده پاداشن ماه صیام.
فرخی.
نکند کندی وقتی که کند پاداشن
نکند تیزی وقتی که کند بادافراه.
فرخی.
لاجرم شاه جهان بار خدای ملکان
آنکه پاداشن شاهان کند و بادافراه.
فرخی.
جفا باشد بعشق اندر بتر زین
که پاداشن بود مهر مرا کین.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
بد و نیک راهر دو پاداشن است
خنک آنکه جانش از خرد روشن است.
اسدی.
آن کن از طاعت و نیکی که نداری شرم
چون ببینیش در آن معدن پاداشن.
ناصرخسرو.
حاکم بمیان خصم و آن من
پیغمبر تست روز پاداشن.
ناصرخسرو.
وان را که حاسد است حسد خود بسست
اندر دل ایستاده به پاداشنش.
ناصرخسرو.
موافقان ترا و مخالفان ترا
ز مهر و کین تو پاداشن است و بادافراه.
معزی.
به باغ دولت و ملکت به بادافراه و پاداشن
عدو را خار بی وردم ولی را ورد بی خارم.
سوزنی.
پاداشن نیکان همه نیکی است در این ملک
چونانکه بدان را ز بدی بادافراه است.
سوزنی.
یگانه ای که دو دستش گه عطا بدهد
هزار فایده با صدهزار پاداشن.
لامعی جرجانی.
- ، روز پاداشن، یوم الجزاء. قیامت. یوم الدین:
محمّدی که محمّد که مفخر رسل است
کند تفاخر از او روز حشر و پاداشن.
سوزنی.
وگر بلذّت مشغولی احتلام است آن
جنب ز خواب درآئی بروز پاداشن.
جمال الدین عبدالرزاق.
و رجوع به پاداش شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ بَ گَ دَ)
اسم از پنداشتن. پندار. خیال. ظن. گمان. وهم. حسبان. محسبه: الهی پنداشتم ترا شناختم اکنون پنداشت خود رادر آب انداختم. (خواجه عبداﷲ انصاری از آنندراج).
پنداشت نیست، هست حقیقت، از این سخن
زینسان سخن بگوش تو از هر زبان رسید.
سوزنی.
این رنگ همه هوس بود یا پنداشت
او بی رنگ است رنگ او باید داشت.
عین القضاه همدانی
الرّجم، به پنداشت سخن گفتن. (زوزنی) ، فکر: هومت، پنداشت نیک، فرض. تقدیر. شمار، تکبر. (آنندراج). غرور. عجب: و تاینکو با لشکر جرّار در پنداشت و اغترار و قدرت خود فریفته. (جهانگشای جوینی) ، و در مثال ذیل ظاهراً پنداشت بمعنی پنداشتن بمعنی قهر (مقابل آشتی) آمده است: و یکبار یکی در مسجدی دید که نماز میکرد گفت اگر پنداری که این نماز سبب رسیدن است به خدای تعالی غلط میکنی که همه پنداشت است نه مواصلت. (تذکره الاولیاء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
جزا، مکافات، سزا، قرض، اجر، ثواب، اجرت، مزد، عوض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنداشت
تصویر پنداشت
ظن، گمان، خیال، وهم
فرهنگ لغت هوشیار
افلاس تهیدستی: زنا داشت هر کو نراند مراد فرو مانده باشد نه پرهیزگار. (عنصری)، مفلس تهیدست بی نوا: (بحکم آنک مردم جهان بیشترین درویش بودند و ناداشت... او رات بع بسیار جمع شد،)، نوعی از گدایان که بر در دکانها میرفتند و چیزی می طلبیدند و اگر بایشان نمیدادند گوشت اعضای خود را می بریدند کنگر: شوخی ناداشت زجلاد بیش کوتن غیری برد این جان خویش. (امیرخسرو)، بی شرم بی حیا بی همه چیز، بی اعتقاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاداشن
تصویر پاداشن
پاداش یا روز پاداشن. قیامت روز جزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداشت
تصویر ناداشت
فقیر، بی چیز، بی شرم، بی حیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
جزا و کیفر چه خوب چه بد، مهر، کابین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاداشتن
تصویر پاداشتن
((تَ))
پایدار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاداشن
تصویر پاداشن
((شَ))
جزا و کیفر چه خوب چه بد، مهر، کابین، پاداش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنداشت
تصویر پنداشت
تفکر، تخیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
جایزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاسداشت
تصویر پاسداشت
حراست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واداشت
تصویر واداشت
اکراه
فرهنگ واژه فارسی سره
انگار، انگاره، انگاشت، پندار، خیال، گمان، وهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجر، انعام، پاداش، پاداشت، جزا، مزد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
Reward, Gratuity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
чаевые , награда
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
Trinkgeld, (DE) Belohnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
чайові , нагорода
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
napiwek, (PL) nagroda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
小费 , 相同
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
gorjeta, (PT) recompensa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پاداش
تصویر پاداش
mancia, (IT) ricompensa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی