- پابرنجن
- حلقه ای فلزی (مخصوصا طلا و نقره) که زنان در مچ پای اندازند خلخال
معنی پابرنجن - جستجوی لغت در جدول جو
- پابرنجن
- حلقۀ فلزی از جنس طلا یا نقره که زنان به مچ پا می بندند، خلخال، پای رنجن
- پابرنجن ((بَ رَ جَ))
- حلقه ای فلزی که زنان در مچ پای اندازند، خلخال، پاآورنجن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پا آورنجن
خلخال، حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند، پااورنجن، پارنجن
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد
پا آورنجن
خلخال، حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند، پاورنجن، پااورنجن
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد
عمل آهسته راه رفتن چنانکه صدای پا شنیده نشود
پا آورنجن
حلقه ای فلزی (مخصوصا طلا و نقره) که زنان در مچ پای اندازند خلخال
پاآورنجن پای برنجن
بدون سر و صدا، آهسته
پابرچین رفتن: آرام و آهسته رفتن که صدای پا شنیده نشود
پابرچین رفتن: آرام و آهسته رفتن که صدای پا شنیده نشود
حلقۀ فلزی از جنس طلا یا نقره که زنان به مچ پا می بندند، خلخال، پارنجن
خلخال، حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند، پاورنجن، پارنجن
برق صاعقه
استوار، پایدار، ثابت، برای مثال دل چو پرگار به هر سو دورانی می کرد / واندر آن دایره سرگشتۀ پابرجا بود (حافظ - ۴۱۴)
پابرجا بودن: پایدار و استوار بودن
پابرجا کردن: استوار ساختن، پایدار کردن
پابرجا بودن: پایدار و استوار بودن
پابرجا کردن: استوار ساختن، پایدار کردن
برق، رعد و برق، صاعقه، برای مثال صحرای بی نبات پر از خشکی / گویی که سوخته ست به ابرنجک (دقیقی - ۱۰۳)
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، دست برنجن، ورنجن، ایّاره، آورنجن، دستینه، یاره، سوار، برنجن، دستیاره
پارنج، حق القدم، پولی که به مطرب و نوازنده بدهند تا در جشن یا مجلس عروسی حاضر شود
برنج کابلی
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن
زری که بشاعران و مطربان دهند تا در جشن و مهمانی حاضر شوند پولی که با جرت قاصدان دهند پایمزد حق القدم
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، آورنجن، سوار، دستیاره، اورنجن، ایّاره، دستینه، دست برنجن، ورنجن، یارج، یاره
حق القدم، برای مثال لاجرم عاقبت به پارنجش / هم سلامت دهند و هم گنجش (نظامی۴ - ۵۷۵) ، پولی که به مطرب و نوازنده بدهند تا در جشن یا مجلس عروسی حاضر شود