دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مِثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، سرند کردن، بیختن، بیزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
غَربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، سَرَند کردن، بیختن، بیزیدن، بیز، پالاییدن، پَرویختن
گسترده. (برهان) (انجمن آرا) (حاشیۀ فرهنگ اسدی). گسترده: گفت بر پرنیان ویشیده طبل عطار شد پریشیده. عنصری. ، افراخته، پیچیده. (برهان). رجوع به ویشیدن شود
گسترده. (برهان) (انجمن آرا) (حاشیۀ فرهنگ اسدی). گسترده: گفت بر پرنیان ویشیده طبل عطار شد پریشیده. عنصری. ، افراخته، پیچیده. (برهان). رجوع به ویشیدن شود
گم شدن و ناپدید گشتن، نقصان کردن، چاره و علاج جستن. (برهان). چاره جستن. (آنندراج) (انجمن آرا). اصل آن وادیدن به معنی تحقیق کردن بوده است. (انجمن آرا). رجوع به وید و ویدا و ویدن شود چاره جستن. علاج کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مدخل قبل شود
گم شدن و ناپدید گشتن، نقصان کردن، چاره و علاج جستن. (برهان). چاره جستن. (آنندراج) (انجمن آرا). اصل آن وادیدن به معنی تحقیق کردن بوده است. (انجمن آرا). رجوع به وید و ویدا و ویدن شود چاره جستن. علاج کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مدخل قبل شود
دوباره دیدن باز دیدن، تجدید نظر کردن، باز دید کردن: (گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دینهای رسمی در عقب وا دیدنی دارد)، سرکشی کردن بازرسی کردن، بدقت نگریستن، تحقیق کردن دقت کردن (غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل، شاید که چو وا بینی خیر تو درین باشد) (حافظ)، اعتنا کردن: (صبح و شام آمده گلگونه وش و غالیه فام رو که مردان بدین رنگ زنان وا بینند) (خاقانی) یا وادیدن چیزی از چیزی. تشخیص دادن آن: (چون که تو ینظر بنور الله بدی نیکویی را وا ندیدی از بدی) (مثنوی)
دوباره دیدن باز دیدن، تجدید نظر کردن، باز دید کردن: (گشودم سرسری بر روی دنیا چشم زین غافل که دینهای رسمی در عقب وا دیدنی دارد)، سرکشی کردن بازرسی کردن، بدقت نگریستن، تحقیق کردن دقت کردن (غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل، شاید که چو وا بینی خیر تو درین باشد) (حافظ)، اعتنا کردن: (صبح و شام آمده گلگونه وش و غالیه فام رو که مردان بدین رنگ زنان وا بینند) (خاقانی) یا وادیدن چیزی از چیزی. تشخیص دادن آن: (چون که تو ینظر بنور الله بدی نیکویی را وا ندیدی از بدی) (مثنوی)