معنی ریشیده ریشیده رنگ و رو رفته، برای مثال رخم از رنگ توست ریشیده / دلم از زلف توست پیچیده (عنصری - ۳۶۹)، ریشه ریشه تصویر ریشیده فرهنگ فارسی عمید
ریشیده ریشیده ریشه دستار. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). ریشه دستار که چشمه کنند و کبود و سپید سازند. (شرفنامۀ منیری) ، پرنیان منقش. (از برهان) (انجمن آرا) : گفت بر پرنیان ریشیده. طبل عطار شد پریشیده. عنصری. ، رنگ کرده. (انجمن آرا) ، رخشنده. روشن و تابان. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج). رخشنده. (از انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی) ، ریش و زخم شده. (از برهان) (آنندراج) : رخم از رنگ تست ریشیده. ؟ (از فرهنگ اوبهی) لغت نامه دهخدا
پریشیده پریشیده پریشان شده، آشفته، برای مِثال پریشیده عقل و پراکنده هوش / ز قول نصیحت گر آکنده گوش (سعدی۱ - ۱۰۳)، پراکنده فرهنگ فارسی عمید