- وله
- سرگردانی از عشق، شیفتگی
معنی وله - جستجوی لغت در جدول جو
- وله
- فرمگینی اندوهگینی، بی تابی، هاژی سرگشتگی، شوریدگی شیدایی سخت غمگین شدن، حیران شدن از شدت حزن وجدیا حزن، غمیگین، حیرانی سرگشتگی، افراط وجد
- وله ((وَ لَ))
- غمگینی، حیرانی، سرگشتگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشته، تپه، گردباد، ناله و فریاد، و زوزه سگ و شغال هم گویند
فرانسوی غلتیدن
ترکش، تیردان
پارچه ای که بدان صورت و دستها را پاک و خشک کنند. شگفت، کار زشت، ترفندگر (تازی نیست) هوله خشک (گویش تهرانی) پزرو (مازندرانی) آبچین سچاغ (گویش تاجیکی)
خالی، نقیص پر
بچه سگ، بچه شغال سرگشته و بی خود شدن
مطلق سوراخ را گویند، سوراخ دبر و قبل
دول، دولچه، دلو کوچک
خام، نارس، بی عقل، کودن
بچۀ برخی پستانداران گوشتخوار مثلاً توله سگ، توله شیر، کنایه از سگ کوچک، کنایه از بچۀ انسان
پنیرک، گیاهی با برگ های پهن و چین خورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب می گردد، ورتاج، خبّازی، نخیلک، نان کلاغ
پنیرک، گیاهی با برگ های پهن و چین خورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب می گردد، ورتاج، خبّازی، نخیلک، نان کلاغ
استوانۀ دراز فلزی توخالی که از فلز، پلاستیک یا مواد دیگر تهیه می شود و برای عبور گاز، آب و امثال آن به کار می رود، هر چیز دراز و استوانه شکل که میان آن خالی باشد مثلاً لولۀ قلیان
نوعی پارچۀ پرزدار و ضخیم برای خشک کردن بدن
جای ریختن خاکروبه و آشغال در کنار کوچه یا محل دیگر
پشته، تپه، زمین سربالا یا سراشیب، گودال
گرد و غبار، گردباد
ناله، فریاد، زوزۀ سگ و شغال
گرد و غبار، گردباد
ناله، فریاد، زوزۀ سگ و شغال
قلّک، ظرفی با سوراخ تنگ که در آن پول پس انداز می کنند، غولک
ساختمانی با محوطۀ باز بسیار بزرگ که بیشتر به عنوان انبار، کارگاه یا سالن ورزش از آن استفاده می شود
حیران شدن، سرگشته و بی خود شدن از شدت حزن و اندوه یا کثرت وجد
پارسی است توله (گمان می رود برای آن که به جای توله سگ گرفته نشود آن را با ط تازی نوشته اند) گونه ای از نرم تنان که بر شسن آن دنباله های خارگونه نشسته است گونه ای نرم تن از رده دو کفه ییها که مخصوص دریاهای گرم است و دارای صدفی است که زواید خار مانندی دارد. قد صدف آن متوسط است. این جانور در اقیانوس هند فراوان است
مونث غول یغام مادینه خام نارس: سیب غوله، بیعقل کودن
درخت صمغ عربی که بنام اقاقیا نیز خوانده می شود (و آن غیر از اقاقیای معمولی است)، پرگوی گزافگوی پارسی است غوله وام گفتار او (خدای) تعالی است
مجرای استوانه ای شکل، آنچه که مدور و دراز و میان خالی باشد و گاه میان پر، هر چیز میان کاواک دراز که گذرانیدن مایعی را بکار باشد
شیفته شیفته ساز شیقتار شیفته کرده شده واله گردیده توضیح منوچهری در بیت ذیل: (بد خو شود از عشرت او سخت نکو خو عاقل شود از عادت او سخت موله) (منوچهری. د. چا. 89: 2) بکسر لام آورده ولی باید دانست قدما درین باب گاه تسامح کرده اند چنانکه منوچهری در همین قصیده} المنه لله {و} سبزه {و} فره {را قافیه قرار داده است. شیفته کننده واله سازنده
معین یکباره آن را بر گرفته از تول انگلیسی دانسته و بار دگر از خاولی ترکی که برابر با پارچه پرز دار است عمید حوله را نیاورده و هوله را پارسی دانسته هوله آبچین خشک (گویش تهرانی) پارچه پرزدار. دارای خاو دارای پرز. توضیح بعضی احتمال داده اند این کلمه از کلمه عربی حله گرفته شده لکن با مراجعه بمعانی حله و موارد استعمال آن در متون لغت و نظم و نثر نادرست بودن این احتمال معلوم میشود
یک توپ پارچه که درویشان به جای پتو به کار برند