جدول جو
جدول جو

معنی دوله

دوله
پشته، تپه، زمین سربالا یا سراشیب، گودال
گرد و غبار، گردباد
ناله، فریاد، زوزۀ سگ و شغال
تصویری از دوله
تصویر دوله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دوله

دوله

دوله
پشته، تپه، گردباد، ناله و فریاد، و زوزه سگ و شغال هم گویند
دوله
فرهنگ لغت هوشیار

دوله

دوله
مکر و حیله. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (جهانگیری). به معنی مکرو حیله با استشهاد به این شعر فرخی غلط است و از غلط خواندن همین بیت به اشتباه افتاده اند:
ز بهر آنکه از چنگ تو فردا چون رها گردد
کنون دایم همی خواند کتاب حیلۀ دوله.
چه این نام حکایتی یا کتابی است متخذ از دَلَّه اسم زنی معروفه به دلۀ محتاله و گمان می کنم یکی از داستانهای الف لیله باشد. (یادداشت مؤلف). و در شعر فرخی ’کتاب حیلۀ دله’ باید خوانده شود. (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا

دوله

دوله
نوبت در غنیمت و مال و یا آنکه دَولَه نوبت در حرب و دولَه نوبت در مال یا هر دو برابر است و به ضم دال اختصاص به آخرت و به فتح آن اختصاص به دنیا دارد. ج، دُوَل و دُوَلات. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نوبت و غنیمت و غلبه در جنگ و برخی گفته اند که دولت (به فتح). ظفر در جنگ و کار دنیا (و به ضم) ، در مال و امر آخرت. (از آنندراج) (غیاث). ج، دُوَل و دَوَل و دُوَلات. (ناظم الاطباء) ، پادشاه ووزیران او. (از اقرب الموارد). رجوع به دولت شود
لغت نامه دهخدا

دوله

دوله
سختی و بلا. ج، دولات. (ناظم الاطباء). سختی وبلا. (منتهی الارب). سختی و بلا و آن لغتی است در توله. ج، دُوَلات. (ازاقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

دوله

دوله
پیاله و ساغر و جام. (ناظم الاطباء). پیمانه و پیالۀ شراب. (برهان)
لغت نامه دهخدا

دوله

دوله
دهی است از دهستان درزآب بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 46هزارگزی شمال باختری مشهد دارای 493 تن سکنه است. آب آن از رودخانه. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

دوله

دوله
دوله. دولت، در فارسی بیشتر به صورت ترکیب (مضاف الیه) القاب آید: معزالدوله، عضد الدوله. اعتمادالدوله. (یادداشت مؤلف) : اکنون امید چنان است که به فر دولۀ قاهره ادامهااﷲ جبر همه بباشد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 133). و رجوع به دولت شود
گردش نیکی و ظفر و غلبه به سوی کسی، سنگدان مرغ و چینه دان آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، پایین شکم و جانبی آن، شقشقه و شش مانندی که شتر از دهن بیرون آورد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا