معنی حوله - فرهنگ فارسی معین
معنی حوله
- حوله((حُ لِ))
- هوله، پارچه ای که با آن صورت و دست ها را پاک و خشک کنند
تصویر حوله
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با حوله
حوله
- حوله
- پارچه ای که بدان صورت و دستها را پاک و خشک کنند. شگفت، کار زشت، ترفندگر (تازی نیست) هوله خشک (گویش تهرانی) پزرو (مازندرانی) آبچین سچاغ (گویش تاجیکی)
فرهنگ لغت هوشیار
حوله
- حوله
- دسترخان، دستارچه. دستمال. مندیل. دستارخوان. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
منتظر حولۀ باد سحر
تا که کند خشک بدان زودتر.
ایرج
لغت نامه دهخدا
دوله
- دوله
- پشته، تپه، گردباد، ناله و فریاد، و زوزه سگ و شغال هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار