- ولش
- چشم بپوش (از آن) صرف نظر کن دست بردار، اهمیت مده (به آن)
معنی ولش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درنگ کردن در کارها تاخیر: (بکارد هر مولش گرچه بدنیست ولی تاخیر کردن از خرد نیست) (ابوشکور. بنقل رودکی. نف. 1253: 3)
کندن زمین
درنگ، تاخیر، برای مثال به کار د هر مولش گرچه بد نیست / ولی در خیر کردن از خرد نیست (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
ول دادن
ول دادن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پدر و مادر، کفیل، دوست، یار نیکان، بالاترین مقام در دین اسلام پس از پیامبر (ص)، لقب علی (ع)، از نامهای خداوند
پیکان
ترکی داد و ستد
داد و ستد
سرپرست
گیاهی است ترش که در آشها کنند ترشک
فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز در جایی
سرگردانی از عشق، شیفتگی
حرص و علاقۀ شدید به چیزی
عوض وبدل، تعویض، تبدیل، مبادله
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
باقی ماندۀ محصولات درو شده در کشتزار
فرورفتن چیزی نوک تیز در بدن یا چیز دیگر، برای مثال جانب دیگر خلش آغاز کرد / باز قزوینی فغان را ساز کرد (مولوی - ۱۵۶)
رها، آزاد، پاشیده، ازهم پاشیده، پراکنده
محبت، دوستی، قرابت، خویشی، یاری، ملک، پادشاهی
فرزند، پسر یا دختر هر مرد یا زنی نسبت به خود او، بچه
بیماری که در دست و پای اسب یا الاغ و شتر ایجاد می شود، ورم مفصل استخوان دست و پای اسب و الاغ
پدر و مادر یا کفیل شخص
در فقه و حقوق آنکه اختیار کسی در دست اوست
آنکه پس از پیامبر بالاترین مقام را دارد
دوست
در تصوف بندۀ مقرب درگاه خدا
لکنبرای مثال خال سرسبز تو خوش دانۀ عیشی ست ولی / برکنار چمنش وه که چه دامی داری (حافظ - ۸۹۴)
ولی دم: در فقه خویشاوند نزدیک مقتول که برای گرفتن انتقام یا دریافت خون بها اقدام کند
در فقه و حقوق آنکه اختیار کسی در دست اوست
آنکه پس از پیامبر بالاترین مقام را دارد
دوست
در تصوف بندۀ مقرب درگاه خدا
لکن
ولی دم: در فقه خویشاوند نزدیک مقتول که برای گرفتن انتقام یا دریافت خون بها اقدام کند
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، چهلر، الش، چلر، الاش، آلاش، قزل آغاج، قزل گز، راج، قزل آغاجغ، مرس، آلوش
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
کسی که دهانش کج باشد، کج دهان،برای مثال زن چو این بشنید، پس خاموش بود / کفشگر کانا و مردی لوش بود (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
کسی که مبتلا به بیماری جذام باشد، مجذوم، جذامی
کسی که دهانش کج باشد، کج دهان،
کسی که مبتلا به بیماری جذام باشد، مجذوم، جذامی
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، قزل آغاجغ، آلاش، قزل گز، آلوش، راج، آلش، مرس، چلر، قزل آغاج، چهلر، الاش
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، ولیک، سیاه الله
کارد