جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مولش

مولش

مولش
درنگ کردن در کارها تاخیر: (بکارد هر مولش گرچه بدنیست ولی تاخیر کردن از خرد نیست) (ابوشکور. بنقل رودکی. نف. 1253: 3)
مولش
فرهنگ لغت هوشیار

مولش

مولش
درنگ، تاخیر، برای مِثال به کار د هر مولش گرچه بد نیست / ولی در خیر کردن از خرد نیست (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
مولش
فرهنگ فارسی عمید

مولش

مولش
دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 5هزارگزی مرکز دهستان با 150 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

مولش

مولش
مولیدن، درنگ و تأخیر و تأنی. (ناظم الاطباء). درنگ. (لغت فرس اسدی). تأخیر کردن. (از فرهنگ لغات شاهنامه). درنگ و تأخیر و تأنی کردن در کارها باشد. (آنندراج). درنگ کردن بوددر کارها. (فرهنگ اوبهی) ، اسم از مولیدن. آهسته کاری. دورسپوزی. دفعالوقت. مماطله. مغز. مغزش. مطل. دفع. مدافعت. (یادداشت مؤلف) :
به کار دهر مولش گرچه بد نیست
ولی تأخیر کردن از خرد نیست.
ابوشکور.
همه مولش و رای چندین زدن
بدین نیشتر کام شیر آزدن
از آن بد که کردارهای کهن
همی یاد کرد آنکه داند سخن.
فردوسی.
چنین گفت کاموس کاین رای نیست
بدین مولش اندر مرا پای نیست.
فردوسی.
و رجوع به مولیدن شود
لغت نامه دهخدا

مالش

مالش
دستمالی، کنایه از تنبیه، مجازات
مالش دادن: مالیدن، مشت مال دادن، کنایه از تنبیه کردن، برای مِثال چنانت دهم مالش از تیغ تیز / که یا مرگ خواهی ز من یا گریز (نظامی۵ - ۸۲۸)
مالش
فرهنگ فارسی عمید