شکوفه عموماً و شکوفۀ انگور خصوصاً، و آن را به عربی فقاع الکرم خوانند. (برهان) (از آنندراج)، گل. (انجمن آرا از مجمع الفرس) (آنندراج). ول در لهجه ها به معنی گل آمده: مسلسل زلف بر رو ریته [ریخته] دیری [داری] ول [گل] و سنبل به هم آمیته [آمیخته] دیری پریشان چون کری [کنی] آن تار زلفان به هر تاری دلی آویته [آویخته] دیری. باباطاهر عریان (از حاشیۀ برهان قاطع از فرهنگ نظام). و به معنی شکوفه نیز فرع همین معنی است، در تداول لهجه های جنوبی کنایه از معشوق است: ول من شهربانو نام داره به دستش شاخۀ بادام داره. ؟
شکوفه عموماً و شکوفۀ انگور خصوصاً، و آن را به عربی فقاع الکرم خوانند. (برهان) (از آنندراج)، گل. (انجمن آرا از مجمع الفرس) (آنندراج). وُل در لهجه ها به معنی گل آمده: مسلسل زلف بر رو ریته [ریخته] دیری [داری] ول [گل] و سنبل به هم آمیته [آمیخته] دیری پریشان چون کری [کنی] آن تار زلفان به هر تاری دلی آویته [آویخته] دیری. باباطاهر عریان (از حاشیۀ برهان قاطع از فرهنگ نظام). و به معنی شکوفه نیز فرع همین معنی است، در تداول لهجه های جنوبی کنایه از معشوق است: ول من شهربانو نام داره به دستش شاخۀ بادام داره. ؟
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، سیاه الله از درختان جنگلی ایران، زالزالک وحشی لکن، برای مثال دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بَلَک، سُرخ وَلیک، قَرَه گیلِه، وَلَک، کومار، کورچ، کِویچ، مارِخ، سیاه الله از درختان جنگلی ایران، زالزالک وحشی لکن، برای مِثال دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
ولایت، زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
ولایت، زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی