- ول
- یله، رها، آزاد، سرخود
ول کردن: رها کردن
معنی ول - جستجوی لغت در جدول جو
- ول ((وِ))
- بی بند و بار، بی کار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پدر و مادر، کفیل، دوست، یار نیکان، بالاترین مقام در دین اسلام پس از پیامبر (ص)، لقب علی (ع)، از نامهای خداوند
جانشین
سرپرست
فرمانروایی
و دیگر هیچ
زادروز
ولایت، زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
سرگردانی از عشق، شیفتگی
مولود، کودک، نوزاد، بنده
داخل شدن، درآمدن در جایی
حرص و علاقۀ شدید به چیزی
تولد، زاییده شدن، زاییدن
بیکاری، هرزه گردی، آوارگی
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، سیاه الله
از درختان جنگلی ایران، زالزالک وحشی
لکن،برای مثال دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۳)
از درختان جنگلی ایران، زالزالک وحشی
لکن،
میزان صدا در هر سیستم صوتی، دکمه یا پیچی که با آن صدای سیستم صوتی را تنظیم می کنند
والانه، جراحت، زخم، ناراحتی
سر و صدای بسیار، شلوغی، فتنه، آشوب مثلاً در شهر ولوله ای به پا شده بود، بحث و سخن پیرامون چیزی، شایعه، ترس و وحشت
رها کردن، آزاد کردن، ول کردن
بی قید، بی پروا، بی بند و بار
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
فرزند، املای دیگر واژۀ ولد
بانگ و فریاد کردن به گریه و زاریبرای مثال ذکری ز خدنگ تو و زلزال به سقسین / حرفی ز پرنگ تو و ولوال به بلغار (قاآنی - ۳۵۴)
آنکه پول خود را بیهوده خرج می کند
آبی که نه داغ باشد نه سرد، نیم گرم
خداوند نعمت، آنکه بر کسی حق نعمت دارد