جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ول

ول

ول
شکوفه عموماً و شکوفۀ انگور خصوصاً، و آن را به عربی فقاع الکرم خوانند. (برهان) (از آنندراج)، گل. (انجمن آرا از مجمع الفرس) (آنندراج). وُل در لهجه ها به معنی گل آمده:
مسلسل زلف بر رو ریته [ریخته] دیری [داری]
ول [گل] و سنبل به هم آمیته [آمیخته] دیری
پریشان چون کری [کنی] آن تار زلفان
به هر تاری دلی آویته [آویخته] دیری.
باباطاهر عریان (از حاشیۀ برهان قاطع از فرهنگ نظام).
و به معنی شکوفه نیز فرع همین معنی است، در تداول لهجه های جنوبی کنایه از معشوق است:
ول من شهربانو نام داره
به دستش شاخۀ بادام داره.
؟
لغت نامه دهخدا

ول

ول
ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار، عاطل، مهمل، سست، شل، آزاد، بی ادب، بی تربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه، محبوب، نگار، یار
فرهنگ واژه مترادف متضاد