معنی ول کردن - فرهنگ فارسی عمید
معنی ول کردن
- ول کردن
- رها کردن، آزاد کردن، ول کردن
تصویر ول کردن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ول کردن
ول کردن
- ول کردن
- در تداول، ول دادن. سر دادن. رها کردن. آزاد کردن، از دست نهادن، ترک گفتن. ادامه ندادن.
- ولش کردن، در تداول، ول کردن. رها کردن. آزاد گذاردن
لغت نامه دهخدا
بول کردن
- بول کردن
- شاشیدن گمیز ریختن چامیدن شاشیدن ادرار کردن گمیز انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
حل کردن
- حل کردن
- گشودن باز گشودن، آمیختن، گداختن گشودن (عقده مشکل) باز کردن، مخلوط کردن چیزی با مانع، گداختن ذوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار