جدول جو
جدول جو

معنی وفود - جستجوی لغت در جدول جو

وفود
وافد، وارد شدن، رسیدن، آنان که به جایی پیغام می برند، رسولان
تصویری از وفود
تصویر وفود
فرهنگ فارسی عمید
وفود
فرستادگی، پیام آوری، جمع وافد، در آیندگان
تصویری از وفود
تصویر وفود
فرهنگ لغت هوشیار
وفود
((وُ))
رسالت، پیام آوری، جمع وافد
تصویری از وفود
تصویر وفود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ودود
تصویر ودود
(پسرانه)
بسیار مهربان، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وفور
تصویر وفور
فراوانی، فراوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورود
تصویر ورود
اندر رفت، راهیابی، درون روی، درون شد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجود
تصویر وجود
هستی، فرتاش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سفود
تصویر سفود
سیخ بابزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودود
تصویر ودود
بسیار مهربان، دوستدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولود
تصویر ولود
ویژگی زنی که بسیار می زاید، بسیار زاینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورود
تصویر ورود
به جایی درآمدن، داخل شدن، شروع شدن، به آبشخور وارد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقود
تصویر وقود
آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پوک، مرخ، پرهازه، آفروزه، حطب، وقید، پده، آتش افروز، فروزینه، شیاع، پیفه، افروزه، آتش برگ، پد، هود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجود
تصویر وجود
هستی، خلاف عدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحود
تصویر وحود
وحوده: تنها ماندن، یکتا ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
سوختنی سوختنی سوخت، فروزینه آتشگیر گیرانه آنچه بدان آتش افروزند از هیزم باریک وگیاه خشک فروزینه آتشگیر گیرانه. افروخته شدن (آتش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورود
تصویر ورود
رسیدن در آمد
فرهنگ لغت هوشیار
بسیاری فراونی وسناد وسناذ امروز به اقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد (رودکی) فر هستی بسیارشدن فروان گردیدن، بسیاری فراوانی: (دیگر آنکه اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت بکمال حکم و وفور کم آزاری این خسرو انو شیروان معدلت مغرورشود) یابحد وفور. فراوان بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودود
تصویر ودود
دوست، محبوب، دوستدار، بسیار با محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولود
تصویر ولود
زاینده بسیار زای بسیار زاینده (زن یا جانور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورود
تصویر ورود
((وُ))
درآمدن، داخل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ودود
تصویر ودود
((وَ))
بسیار مهربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجود
تصویر وجود
((وُ))
هستی، بدن، جسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولود
تصویر ولود
((وَ))
بسیار زاینده (زن یا جانور)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقود
تصویر وقود
((وُ))
شعله ور شدن آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقود
تصویر وقود
((وَ))
آن چه بدان آتش افروزند از هیزم باریک و گیاه خشک، فروزینه، آتشگیر، گیرانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وفور
تصویر وفور
((وُ))
بسیاری، فراوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وفور
تصویر وفور
بسیاری، فراوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقود
تصویر وقود
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر کشیدن، تلهّب، اشتعال، اضطرام، شعله زدن، توقّد، التهاب، گر زدن، ضرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجود
تصویر وجود
یافتن، دریافتن، مقابل عدم، هستی، جسم و بدن، کائنات، عالم هستی، شخص، فرد
وجود ذهنی: مقابل وجود عینی، وجود شیء در ذهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورود
تصویر ورود
Admission, Entrance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وجود
تصویر وجود
Existence
دیکشنری فارسی به انگلیسی