- وزان
- وزنده، در حال وزیدن
معنی وزان - جستجوی لغت در جدول جو
- وزان
- رو به رو کردن
، برابر، برابر کردن در وزن، سنجیدن دو چیز که کدام سنگین تر است، برابر در وزن، هم سنگ
- وزان
- شتاب سنگنده سنجنده وزنده. وزن کننده سنجنده. یا وزان سخن سخن سنج: تاکند تقطیع این وزن وزان سخن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات. (انوری) موازنه همسنگی: ونگذارد که نا اهل بد گوهر خویشتن را دروزان احراردرآرد
- وزان ((وَ))
- بزان، وزنده
- وزان ((وِ))
- موازنه، همسنگی
- وزان
- وزن کننده، سنجنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همسنگ، سنگیدن سنگ کردن
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یاد گرفتن، نرگس نو شکفته، بسیار دانا، شاعر قصیده سرا، شخصی که از حادثه ای باخبر است (نگارش کردی: هزان، هژان)
کلید کوک زبانزد خنیا
جمع وزن، سنگینی ها، اندازه ها سنجه ها سنگ ها جمع وزن: سنگینیها وزنها. یا اوزان و مقیاسها و مقادیر. سنگ و اندازه و نرخ، بناها، سازی است از ذوات الاوتار که کاسه و سطح آن کشیده و بلند است
مقابل و روبرو
سوزنده محرق، ملتهب
وزن، در موسیقی نوعی ساز زهی که بر روی کاسۀ بزرگ آن پوست کشیده می شد
کناره کناره چیزی
محرف ومصحف موژان و موجان گل نرگس نیم شکفته را گویند
سوزنده، ملتهب
سوزنده، درحال سوختن
Blazing, Blistering, Burning, Scalding, Scorching, Searing
пылающий , палящий , горящий , обжигающий
brennend, siedend
палаючий , палючий , обпікаючий , палаючий
płonący, palący, parzący
炽热的 , 灼热的 , 燃烧的 , 灼热的 , 炎热的
ardente, abrasador, escaldante
ardente, rovente, bollente
ardiente, abrasador
ardent, brûlant
brandend, verbrand, kokend
जलता हुआ , झुलसा हुआ , झुलसाने वाला , प्रचंड , जलता हुआ
membara, terbakar, mendidih, membakar
ملتهبٌ , حارٌّ , محترقٌ , حارقٌ , حارٌ
불타는 , 타는 , 뜨거운