جدول جو
جدول جو

معنی ورگوشی - جستجوی لغت در جدول جو

ورگوشی
(وَ)
ورگوش. گوشوارۀ درازی راگویند که تا به دوش برسد. (برهان) (ناظم الاطباء) ، لبۀ گوش و نرمۀ گوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ورگوشی
گوشوری که بگردن رسد: شنف ورگوشی (السامی)
تصویری از ورگوشی
تصویر ورگوشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخوشی
تصویر سرخوشی
خوشحالی، سرور، سرمستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگوشی
تصویر سرگوشی
سخن گفتن به صورت آهسته، درگوشی
سرگوشی کردن: آهسته و بیخ گوش با کسی سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرگوشک
تصویر خرگوشک
گلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گل هایی زرد رنگ و گلبرگ هایی سست، گل ماهوتی، ماهور، گل ماهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توگوشی
تصویر توگوشی
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، کشیده، لت، تپانچه، کاز، سرچنگ، صفعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
پرحرفی، زیاد حرف زدن، بسیار سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورپوشه
تصویر ورپوشه
چادر، مقنعه، روسری زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورگوش
تصویر ورگوش
گوشوارۀ بلندی که تا روی دوش می رسد، گوشواره
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
منسوب به درگوش. بیخ گوشی. زیرگوشی، سخنی که آهسته و به نرمی، نزدیک گوش کسی گفته شود. پیچ پیچ. پچ پچ.
- درگوشی گفتن، نجوی کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خرگوش که نام کوچه ای است به نیشابور. (از انساب سمعانی). رجوع به خرجوشی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری تربت جام. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری، آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه وتریاک و زیرۀ سبز و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
عبدالملک بن ابی عثمان نیشابوری خرگوشی، مکنی به ابوسعید (خرجوشی). از فقیهان بود و بسال 408 هجری قمری درگذشت و او را ’تهذیب الاسرار فی طبقات الاخبار’ است. رجوع به خرجوشی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
در گوش کسی آهسته سخن گفتن. (آنندراج) (غیاث). نجوی:
تا دگر بر سرم چه می آرد
زلف او باز گرم سرگوشی است.
عنایت خان آشنا (از آنندراج).
- سرگوشی کردن، نجوی کردن. به خفی رازی گفتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرگوئی
تصویر پرگوئی
دراز نفسی، پرچانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
پر حرفی روده درازی پر چانگی وراجی
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای باریک که نظامیان بر دوش جامه دوزند و روی آن درجه نظامی را نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورگوی
تصویر زورگوی
افترا کننده و بهتان زننده و دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرطوشی
تصویر طرطوشی
منسوب به شهر طوطوشی از مردم طرطوشه
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرگوشک
تصویر خرگوشک
خرگوش کوچک، بار هنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگوشک
تصویر واگوشک
استراق سمع
فرهنگ لغت هوشیار
کلاهی که دو گوش داشته باشد از دو طرف، سبو و کوزه ای که دو دسته داشته باشد دو دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گوشی
تصویر در گوشی
پچ پچ کردن زیر گوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورگوش
تصویر ورگوش
گوشواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرگوشی
تصویر خرگوشی
منسوب به خرگوش خواب خرگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درگوشی
تصویر درگوشی
زیر گوشی، بیخ گوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگویی
تصویر پرگویی
وراجی، اکثار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واگویش
تصویر واگویش
بازگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرگوشک
تصویر خرگوشک
آذان الارنب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زورگویی
تصویر زورگویی
استعمار
فرهنگ واژه فارسی سره
پچ پچ، زمزمه، زیرگوشی، نجوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
آهسته صحبت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
همهمه، زمزمه، آهسته صحبت کردن
دیکشنری اردو به فارسی