جدول جو
جدول جو

معنی سرگوشی

سرگوشی
سخن گفتن به صورت آهسته، درگوشی
سرگوشی کردن: آهسته و بیخ گوش با کسی سخن گفتن
تصویری از سرگوشی
تصویر سرگوشی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرگوشی

سرگوشی

سرگوشی
در گوش کسی آهسته سخن گفتن. (آنندراج) (غیاث). نجوی:
تا دگر بر سرم چه می آرد
زلف او باز گرم سرگوشی است.
عنایت خان آشنا (از آنندراج).
- سرگوشی کردن، نجوی کردن. به خفی رازی گفتن
لغت نامه دهخدا

سردوشی

سردوشی
پارچه ای باریک که نظامیان بر دوش جامه دوزند و روی آن درجه نظامی را نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار

سردوشی

سردوشی
پاگون، پارچه باریکی روی شانه لباس های نظامی برای نصب درجه
سردوشی
فرهنگ فارسی معین

سردوشی

سردوشی
نوار پارچه ای باریکی که روی دوش لباس نظامیان دوخته می شود برای تعیین درجۀ آنان، پاگون
فرهنگ فارسی عمید