جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خرگوشک

خرگوشک

خرگوشک
گُلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گُل هایی زرد رنگ و گُلبرگ هایی سست، گُل ماهوتی، ماهور، گُل ماهور
خرگوشک
فرهنگ فارسی عمید

خرگوشک

خرگوشک
بارهنگ، گیاهی با ساقه های نازک وبرگ های بیضی شکل، بلندیش تا نیم سانتی متر می رسد، دانه های ریز و لعاب دار دارد که خاصیت نرم کننده و ملین دارد، بارتنگ، چرغول
خرگوشک
فرهنگ فارسی معین

خرگوشک

خرگوشک
مصغر خرگوش یعنی خرگوش کوچک. (از ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری) (از آنندراج) (از برهان قاطع) ، نام گیاهی است دوائی و قابض و دفع اسهال کند و آنرا بعربی آذان الارنب خوانند و آن نوعی از لسان الحمل است و بعضی گویند گیاهی است که اسبغول تخم آن است. (برهان قاطع). خمخم. (بحر الجواهر). خُبّه. (مهذب الاسماء). جرغوک. جرغون. (شرفنامۀ منیری). زبان بره. نوعی بارتنگ. گل ماهور
لغت نامه دهخدا

خرگوشی

خرگوشی
منسوب به خرگوش که نام کوچه ای است به نیشابور. (از انساب سمعانی). رجوع به خرجوشی شود
لغت نامه دهخدا

خرگوشی

خرگوشی
دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری تربت جام. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری، آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه وتریاک و زیرۀ سبز و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

خرگوشی

خرگوشی
عبدالملک بن ابی عثمان نیشابوری خرگوشی، مکنی به ابوسعید (خرجوشی). از فقیهان بود و بسال 408 هجری قمری درگذشت و او را ’تهذیب الاسرار فی طبقات الاخبار’ است. رجوع به خرجوشی شود
لغت نامه دهخدا