جدول جو
جدول جو

معنی ورت - جستجوی لغت در جدول جو

ورت
عوض
تصویری از ورت
تصویر ورت
فرهنگ واژه فارسی سره
ورت
برهنه، لخت، عریان، معرّیٰ، متجرّد، غوشت، عور، تهک، رت، لاج، اوروت، لچ، پتی، عاری
تصویری از ورت
تصویر ورت
فرهنگ فارسی عمید
ورت
برهنه، عریان، تهی از پوشش
تصویری از ورت
تصویر ورت
فرهنگ لغت هوشیار
ورت
((وَ))
برهنه، عریان
تصویری از ورت
تصویر ورت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورتا
تصویر ورتا
(دخترانه)
گل، هم ریشه با ورد عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورتج
تصویر ورتج
ورتیج: دل زعشقت سحر مطلق میکند همچو ورتج حق یلقلق میکند. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت
تصویر صورت
چهره، رخسار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثورت
تصویر ثورت
هیجان، انقلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سورت
تصویر سورت
شرف و منزلت، پاره ای از قرآن مجید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورت
تصویر بورت
لولۀ شیشه ای کوچک و مدرّج، با شیری در قسمت پایین برای جا به جا کردن محلول به اندازۀ معین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فورت
تصویر فورت
جوشش، حدت، شدت خشم یا گرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سورت
تصویر سورت
حدت، تندی و تیزی، شدت، سطوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قورت
تصویر قورت
عمل فرو بردن مواد غذایی از حلق، آن مقدار مایعات که با یک بار فرو بردن نوشیده شود، جرعه، قلپ مثلاً یک قورت آب خوردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عورت
تصویر عورت
امری که انسان از آن شرم داشته باشد، عضوی که انسان از روی شرم و حیا می پوشاند، هرچه موضع ستر باشد، آلت تناسلی، شرمگاه، شرم جای، کنایه از جنس زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غورت
تصویر غورت
قورت، عمل فرو بردن مواد غذایی از حلق، آن مقدار مایعات که با یک بار فرو بردن نوشیده شود، جرعه، قلپ مثلاً یک قورت آب خوردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت
تصویر صورت
صفت، نوع، وجه، شکل، روی، رخسار، پیکر، نقش
صورت برداشتن: لیست کردن، سیاهه کردن، سیاهه نوشتن، نقاشی کردن
صورت دادن: انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن
صورت ذهنی: مقابل صورت خارجی، صورت ذهنیه، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی
صورت ذهنیه: مقابل صورت خارجی، صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی
صورت ظاهر: آنچه از ظاهر کسی یا چیزی به چشم درمی آید، ظاهر حال
صورت فلکی: در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر
صورت نجومی: صورت فلکی، در علم نجوم مجموع چند ستاره که به صورت انسان، حیوان یا چیزی فرض شده باشد مانند دب اصغر و دب اکبر
صورت کردن: تصویر ساختن، نقاشی کردن، برای مثال هنر باید که صورت می توان کرد / به ایوان ها در از شنگرف و زنگار (سعدی - ۱۵۹) پنداشتن، تصور کردن، کنایه از چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن، کنایه از ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر
صورت کشیدن: صورت کردن
صورت گرفتن: کنایه از انجام یافتن کاری یا معامله ای
صورت های شمالی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ شمالی دیده می شود
صورت های جنوبی: در علم نجوم صورت های فلکی که در نیمکرۀ جنوبی دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورت
تصویر اورت
بسیار زیاد، بسیار، فراوان، به طور فراوان، جزیل، بی اندازه، غزیر، معتدٌ به، درغیش، موفّر، عدیده، متوافر، موفور، وافر، کثیر، خیلی، به غایت، مفرط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت
تصویر صورت
هیئات، خلقت، شکل، تمثال، نقش، نگار
فرهنگ لغت هوشیار
امری که شخص از آن شرم دارد، کار زشت، هر چیزیست که نظر کردن اجنبی به آن جایر نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ژوتار غورت هم آوای غرت را که به آرش غلپ است پارسی دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورت
تصویر قورت
قرت پارسی است غورت ترکی هفت جغرات خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورت
تصویر مورت
مورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثورت
تصویر ثورت
هیجان، شورش، غوغا، انبوهی مال و مردم، کین، کینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سورت
تصویر سورت
((سَ یا سُ رَ))
تندی، تیزی، شدت، هیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صورت
تصویر صورت
((رَ))
سیما، شکل، رخسار، پیکره، نقش، ظاهر، کیفیت، چگونگی، فهرست، لیست، سیاهه، در ریاضی بخشی از یک کسر که در بالای خط کسری نوشته می شود، چگونگی، کیفیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شورت
تصویر شورت
((شُ))
شلوار کوتاه، تنکه، اسلیپ شورت کوتاه و چسبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عورت
تصویر عورت
((عُ رَ))
آلت تناسلی، شرمگاه، امری که انسان از آن شرم داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فورت
تصویر فورت
((فَ رَ))
جوشش، حدت، شدت خشم یا گرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قورت
تصویر قورت
فرو دادن چیزی در گلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صورت
تصویر صورت
Numerator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
числитель
دیکشنری فارسی به روسی