جدول جو
جدول جو

معنی ورت

ورت
برهنه، لخت، عریان، معرّیٰ، متجرّد، غوشت، عور، تهک، رت، لاج، اوروت، لچ، پتی، عاری
تصویری از ورت
تصویر ورت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ورت

ورت

ورت
برهنه. (برهان) (ناظم الاطباء). عریان. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تهی از پوشش. به ضم اول هم به نظر آمده است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ورت

ورت
مخفف و اگر ترا:
ورت آرزوی لذت حسی بشناسد
پیش آر ز فرقان سخن آدم و حوا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

آورت

آورت
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
فرهنگ لغت هوشیار