- ورانداختن
- منسوخ کردن از مد انداختن، از بین بردن نیست و نابود کردن
معنی ورانداختن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از میان بردن نابود کردن، رسم و عادتی را از بین بردن قانون و مقرراتی را ملغی کردن، منقرض کردن (پادشاهی دولت سلسله)
خواهش و التماس
جرانداختن کسی را. بغضب آوردن او را اوقات ویرا تلخ کردن: (فلانی از بس بیهوده اصرار کرد جرم انداخت) (یکی بود یکی نبود)
منسوخ کردن، از بین بردن
مجرد گشتن و نشاط کردن
انداختن، بمجادله و مناظره افکندن
از میان رفته نابود شده، ملغی شده ملغی
سوال کردن تقاضا کردن
رختخواب انداختن گستردن رختخواب ، چیزی را کاملا در محل مخصوصش انداختن: (شیشه را شیشه گر در پنجره جاانداخت)، استخوان از جای در رفته را بجای خود باز آوردن، کسی یا چیزی را بموقعی دلخواه آوردن
حرکت دادن و جنباندن سر به هر طرف از روی تکبر و مستی و شور و حال
خواهش کردن، التماس و الحاح
از میان رفته، نابود شده، منقرض، برافتاده
برافکندن، از میان بردن، نابود کردن، رسم و عادت یا قانونی را از بین بردن
هیاهو کردن، لو دادن
خبری راانتشاردادن (بیشتر در مورد دروغ یا شاخ و برگ دادن بخبری درست استعمال شود) چوا نداختن
((اَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
رختخواب انداختن، استخوان جابه جا شده را در جای خود قرار دادن، از قلم انداختن، چیزی را فراموش کردن
درگیر کردن، انداختن، افکندن، به درون افکندن، شروع کردن، آغازکردن
Discard
ловить
выбрасывать
wegwerfen
викидати
wyrzucać