معنی در انداختن در انداختن دَر اَنداختَن درگیر کردن، انداختن، افکندن، به درون افکندن، شروع کردن، آغازکردن درگیر کردن، انداختن، افکندن، به درون افکندن، شروع کردن، آغازکردن تصویر در انداختن فرهنگ فارسی عمید