جدول جو
جدول جو

معنی جاانداختن

جاانداختن((اَ تَ))
رختخواب انداختن، استخوان جابه جا شده را در جای خود قرار دادن، از قلم انداختن، چیزی را فراموش کردن
تصویری از جاانداختن
تصویر جاانداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با جاانداختن

جاانداختن

جاانداختن
رختخواب انداختن گستردن رختخواب ، چیزی را کاملا در محل مخصوصش انداختن: (شیشه را شیشه گر در پنجره جاانداخت)، استخوان از جای در رفته را بجای خود باز آوردن، کسی یا چیزی را بموقعی دلخواه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

جرانداختن

جرانداختن
جرانداختن کسی را. بغضب آوردن او را اوقات ویرا تلخ کردن: (فلانی از بس بیهوده اصرار کرد جرم انداخت) (یکی بود یکی نبود)
جرانداختن
فرهنگ لغت هوشیار

جا انداختن

جا انداختن
از قلم انداختن، کار گذاشتن چیزی در محل مخصوص خودش
در پزشکی برگرداندن استخوانی که از بند یا مفصل تکان خورده و جا به جا شده به جای خود و بستن و معالجه کردن آن
گستردن رختخواب
جا انداختن
فرهنگ فارسی عمید

برانداختن

برانداختن
از میان بردن نابود کردن، رسم و عادتی را از بین بردن قانون و مقرراتی را ملغی کردن، منقرض کردن (پادشاهی دولت سلسله)
فرهنگ لغت هوشیار

ورانداختن

ورانداختن
منسوخ کردن از مد انداختن، از بین بردن نیست و نابود کردن
ورانداختن
فرهنگ لغت هوشیار

هواانداختن

هواانداختن
خبری راانتشاردادن (بیشتر در مورد دروغ یا شاخ و برگ دادن بخبری درست استعمال شود) چوا نداختن
فرهنگ لغت هوشیار