- وخط (فُ)
آمیختن سپیدی با موی. (تاج المصادر بیهقی). درآمیختن موی سپید موی سیاه را. یا فاش گردیدن موی سپید. (منتهی الارب). سپید و سیاه برابر هم شدن. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آمیخته موی و دوموی گردیدن. (منتهی الارب) : وخط الرجل، آمیخته موی و دوموی گردید. رجوع به وخض شود ، شتاب رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درآمدن، نیزه گذاره یا سبک زدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). نیزه زدن چنانکه بگذرد. (تاج المصادر بیهقی) ، بانگ کردن کفش به رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گاهی سود گاهی خسارت برداشتن در بیع. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، تیغ سبک زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
