- وجور
- سخن ناپسند و شنوائی آن
معنی وجور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراوانی، فراوان
هستی، فرتاش
بایستگی
خشت پخته، آجر
تریشه که بدان آتش افروزند هیمه سوخت هر چه تنور بدان بر تفسانند بانگ کردن نالیدن ماده شتر، کلند نهادن سگ را
افتادن، منهدم شدن
واجب بودن، ضرورت، لزوم
بسیار دلتنگ، ملول، آزرده، بی قرار
اجرها، مزدها، پاداشها، جمع واژۀ اجر
وجه ها، طریقه ها، روش ها، پول ها، علت ها، سبب ها، روی ها، چهره ها، امکان ها، توان ها، صفحه ها، وجودها، ذات ها، جمع واژۀ وجه
وجوه اعیان: اشراف، بزرگان
وجوه اعیان: اشراف، بزرگان
ملول، بیقرار
کنبزه، خربزه خراسانی سوسکی خربزه سبز
بد کار کشود هم آوای بربت گناهورزی جهمرزی تپاهکاری بر انگیخته گردیدن برگناه، زنا کردن، رو گردانیدن از حق عدول از حق، تبهکاری فسق
(ماهیگیری) وسیله ایست مرکب از یک حلقه فلزی که در ته آن کیسه ای توری قرار داده اند و دسته دراز چوبی دارد و توسط یک تن در رودخانه انداخته میشود و بعد بالا آورده میشود
هستی، خلاف عدم
لازم شدن
لور کند، سوارخ کفتار
جمع وجه
خاموشی ک از خشم یا اندوه
کوته سخنی
بردبار آرام: زن یا مرد آهسته و بردبار
زمزمه ای که افسونگر دروقت افسون کردن کند، حرف زدن وراجی کردن
بسیاری فراونی وسناد وسناذ امروز به اقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد (رودکی) فر هستی بسیارشدن فروان گردیدن، بسیاری فراوانی: (دیگر آنکه اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت بکمال حکم و وفور کم آزاری این خسرو انو شیروان معدلت مغرورشود) یابحد وفور. فراوان بسیار
((وَ))
فرهنگ فارسی معین
وسیله ای است برای صید ماهی مرکب، از یک حلقه فلزی که در ته آن کیسه ای توری قرار داده اند و دسته دراز چوبی دارد و توسط یک تن در رودخانه انداخته می شود و بعد بالا آورده می شود
تبهکاری