- وثاق
- اتاق، خانه،
برای مثال دوش سرمست آمدم به وثاق / با حریفی همه وفا و وفاق ، خیمه، سراپرده، مسکن، منزل(انوری - ۲۶۹)
معنی وثاق - جستجوی لغت در جدول جو
- وثاق
- بند و قید، گرفتاری خانه، حجره و سرا
- وثاق ((وِ یا وُ))
- خانه، اطاق، حرم سرا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از ترکی تاژیا غلامی که باغلامان دیگر در حجره هایی متصل بسرای سلطنتی منزل داشت و آنان را (وثاقیان) مینامیدند (غزنویان) : (و سلطان باوی (حاجب) (علی قریب) خالی کرد چنانکه آنجا منکیتراک حاجب بود و بوسهل زوزنی و طاهر دبیر و عراقی دبیر ایستاده و بدر حاجب سرای ایستاده و سلاح دارا گرد تخت و غلامی صد وثاقیان)
وثاقت در فارسی استواری، استوانی
محکم بودن استوار بودن، موفق بودن طرف وثوق مردم بودن، استحکام استواری، موثقی معتمدی
کسی که کتاب را صحافی می کرد
اطمینان کننده، اعتماددارنده، محکم، استوار
غلام نوجوان، هر یک از خدمۀ پادشاه یا بزرگان
با یکدیگر همکاری کردن، اتحاد، سازگاری، سازواری
ترکی تازی گشته از اجاق آتشدان، آرایش سپاه
استوار محکم استوار
اعتماد
وثایق در فارسی، جمع وثیقه، گرویی ها جمع وثیقه: (دبیری صناعتی است... منتفع در مخاطباتی که در میان مردم است بر سبیل محاورت و مشاورت و مخاصمت... در مدح و ذم... و بزرگ گردانیدن اعمال و خرد گردانیدن اشغال و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق (وثایق) و اذکار سوابق)
جمع وثیقه: (دبیری صناعتی است... منتفع در مخاطباتی که در میان مردم است بر سبیل محاورت و مشاورت و مخاصمت... در مدح و ذم... و بزرگ گردانیدن اعمال و خرد گردانیدن اشغال و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق (وثایق) و اذکار سوابق)
اعتماد دارنده، مطمئن، اطمینان کننده
سپری شونده، رونده، سیر اندک اوشاق ترکی نوکر زاور پیشیار، نو باوه، برده زاد غلام بچه: (بگویند تا هر روزی از هر وشاق بدان عدد بخدمت آیند، نوکر غلام (نماند از و شاقان گردن فراز کسی در قفای ملک جز ایاز) (سعدی)، پسر ساده رو و زیبا. یا وشاق چمن. گل نو نشانده: (زین پس و شاقان چمن نو خط شوند غمزه زن طوق خط و چاه ذقن پر مشک سارا داشته) (خاقانی)، خاصه شاه خاصگی. یا وشاق نباتی. نهال تازه: (و در آن صمیم وی که کمر سیم بر میان و شاقان نباتی بسته بودند)
سازگاری، مهر، یگانگی سازواری کردن همراهی کردن، سازواری همراهی یکدلی مقابل نفاق: ... تا باشد که ببرکت این وفاق و اتفاق دام از جای بر گرفته شود
کاغذ فروش، نویسنده
محکم، استوار
اعتماد، اطمینان
وثیقه ها، عهدها، پیمان ها، مالهایی که در برابر دریافت وام نزد وام دهنده می گذارند، جمع واژۀ وثیقه
پارسی تازی گشته واک از مرغان ماهیخوار در حلق نخجیر آب است زنجیر در گردن واک موج است چون غل (مجد همگر) بوتیمار نادرست نویسی واک وک (گویش تبری) غوک و آوای سگ بنگرید به واقوق نگهدارنده
پرنده ای از نوع مرغابی با پرهای تیره و کاکلی سفید رنگ که از ماهی تغذیه می کند، کلاغ
برگ نو مندارچه از گیاهان
سردسته گروهی غلامان که در جمع یاک وثاق (ججره) مقرر بوده اند سر وثاق