جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وراق

وراق

وراق
هنگام برگ برآوردن درخت. (ناظم الاطباء). هنگام برگ بیرون آوردن درخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، جَمعِ واژۀ وَرِق. (ناظم الاطباء)، جَمعِ واژۀ وَرَق. (المنجد) (ناظم الاطباء)، جَمعِ واژۀ ورق (به حرکات سه گانه واو) . (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ورق شود
لغت نامه دهخدا

وراق

وراق
مرد بسیار درم و دینار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). بسیاردرم. (مهذب الاسماء) ، کاغذبرندۀ ورق ساز. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). صاحب ورق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کاغذفروش. (فرهنگ فارسی معین) ، صحاف. (یادداشت مؤلف) ، نویسنده وکاتب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کراسه نویس. (مهذب الاسماء) :
مرا بر عاشقان داده یکی منشور سالاری
که طومارش گل زرد است و مژگانست ورّاقش.
منوچهری.
منم که گاه کتابت سواد شعر مرا
فلک سزد که شود دفتر و ملک ورّاق.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

وراق

وراق
وراقی. ج ِورقاء. (منتهی الارب). رجوع به ورقاء و وراقی شود
لغت نامه دهخدا

وراق

وراق
گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سبزی زمین از گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا