خانه. (کشف) (لطایف) (غیاث اللغات). حجره و سرا. این کلمه که در نظم و نثر فارسی آمده و اغلب آن را عربی گمان کنند و به کسر واو خوانند، کلمه ترکی است به ضم واو. در اصل به معنی خیمه و خرگاه بوده و آن همان است که ما امروزه اطاق میگوئیم و می نویسیم و در ترکی استانبولی ادا گویند. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز). کازیمیرسکی نیز این کلمه را ترکی داند: آلودۀ منت کسان کم شو تا یک شبه در وثاق تو نان است. انوری. دوش سرمست آمدم به وثاق با حریفی همه وفا و وفاق. انوری. از زرکش و ممزج و اطلس وثاق من چون خیمۀ خزان و شراع بهار کرد. خاقانی. شب عید چون درآمد ز در وثاق گفتی که ز شرم طلعت او مه عید برنیاید. خاقانی. آن شعاع آفتاب اندر وثاق قرص او اندرسپهر چارطاق. مولوی. آن جهان است اصل این پر غم وثاق وصل باشد اصل هر هجر و فراق. مولوی. ما خود ز کدام خیل باشیم تا خیمه زنیم در وثاقت. سعدی. ای معبر مژده ای فرما که دوشم آفتاب در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود. حافظ. - وثاق پیرزن، خانه و حجره ای است که پیرزنی در درون دولتخانه و بارگاه انوشیروان داشت و هر چند انوشیروان از او خواست که به قیمت اعلی بخرد او نفروخت. (برهان) : طاق ایوان جهانگیرو وثاق پیرزن از نکونامی طراز فرش ایوان دیده اند. خاقانی