جدول جو
جدول جو

معنی واگن - جستجوی لغت در جدول جو

واگن
هر یک از بخش های تشکیل دهندۀ قطار که به وسیلۀ لوکوموتیو روی خط آهن حرکت می کند
فرهنگ فارسی عمید
واگن(گُ)
اطاقک چرخدار راه آهن. واگون. رجوع به واگون شود
لغت نامه دهخدا
واگن
اطاقک چرخدار راه آهن
تصویری از واگن
تصویر واگن
فرهنگ لغت هوشیار
واگن((گُ))
هر یک از اطاق های قطار
تصویری از واگن
تصویر واگن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویگن
تصویر ویگن
(پسرانه)
جهش و پرش، نامی ارمنی، بیژن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وارن
تصویر وارن
آرنج، محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون، مفصل میان ساعد و بازو، برای مثال زمانی دست کرده جفت رخسار / زمانی جفت زانو کرده وارن (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واگو
تصویر واگو
واگفت، بازگفت، بازگفت سخن شنیده
واگو کردن: سخن شنیده را بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
نشسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جالس. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پرندۀ نشسته بردیوار یا چوب یا درخت. (از اقرب الموارد) ، مرغ بیضه در زیر گرفته. (منتهی الارب) (آنندراج). مرغ تخم در زیر گرفته. (ناظم الاطباء). ج، وکون
لغت نامه دهخدا
(رُ)
مخفف وارون که باژگونه باشد و به عربی عکس گویند. (برهان). وارون. باژگونه. زیر و زبر. (ناظم الاطباء) ، نحس و شوم و باژگونه. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
ثابت و پیوسته، در یکجا پاینده، آب پیوسته روان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ کَ دَ)
گفتن. (ناظم الاطباء). واتم به لغت اصفهانی به معنی گفتم باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
چیز ثابت و پاینده و در جای خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، وتن. (ناظم الاطباء) ، آب روان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : وتن الماء وتوناً، پیوسته روان ماند آب و منقطع نشد. (منتهی الارب) (المنجد) ، الماء الواتن، هوالمعین الدائم الذی لایجری، او لایذهب. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
احد. یکی. گویند ما فی الدار وابن (ای احد) ، کسی نیست در سرای. در خانه کسی نیست. وکذا ما فی الدار وابر. (تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در مقام نبودن کسی در جایی ذکر شود
لغت نامه دهخدا
(وَءْنْ)
پهن. عریض. (از منتهی الارب). هر چیز عریض. (از اقرب الموارد) ، مرد پهن تن. (منتهی الارب). رجل عریض. و هی وأنه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَج ج)
دهی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت. در 21000گزی جنوب کهنوج، سر راه مالرو انگهران میناب. کوهستانی و گرمسیر است. سکنۀ آن پنج تن است. آب آن از قنات و محصول آن خرما است شغل اهالی زراعت و مکاری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شاعر و نویسندۀلاتینی (27- 116 قبل از میلاد) متولد ردت. وی بسبب داشتن اطلاعات جامع و وسیع بزرگترین دانشمند عصر خویش بود. از آثار مهم او بجز سه کتاب درباره اقتصاد روستایی چیزی در دست نمانده است
هوارد کروسبی. روانشناس معاصر امریکایی، استاد دانشگاه پرینستن متولد در 1867 میلادی و متوفی در 1934. (وبستر)
ترنتیوس کنسول روم در قرن سوم قبل از میلاد و همکار پل امیل بود. وی به سال 216قبل از میلاد با آنیبال سردار کارتاژی در کان نبرد کرد و در آن کارزار شکست خورد
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آرنج را گویند که بندگاه ساعد و بازوست و به عربی مرفق خوانند. (برهان). آرنج باشد. (جهانگیری). وارنج. (ناظم الاطباء). بند میان پیش دست و بازو. (صحاح الفرس) :
زمانی دست کرده جفت رخسار
زمانی جفت زانو کرده وارن.
آغاجی (از صحاح الفرس).
الارتفاق، بر وارن تکیه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
روبر. وقایعنگار و سیاستمدار فرانسوی متولد در کالن (پادکاله). (1433- 1502 میلادی)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش شهریار شهرستان تهران، یکهزارگزی جنوب باختری علیشاه عوض، یکهزار گزی راه عمومی. جلگه ای با آب و هوای معتدل. دارای 15 تن سکنه شیعه است. رجوع شود به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 استان مرکزی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
واگن. اطاق چرخدار ساخته از چوب و فلز که بر راه آهن کار می کند. (ازفرهنگ نظام). اطاق نشیمن راه آهن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
واگفت، بازگفت، (ناظم الاطباء)، واگوی، واگویه، رجوع به واگو کردن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
ریچارد. موسیقی دان و آهنگساز بزرگ آلمانی، وی به سال 1813 میلادی در لایپزیک تولد یافت و به سال 1883 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(گُ)
سردوشی. پاگون
لغت نامه دهخدا
تصویری از واژن
تصویر واژن
مهبل، رحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارن
تصویر وارن
باژگونه وارونه، نحس شوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واتن
تصویر واتن
گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجن
تصویر واجن
سنگلاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگو
تصویر واگو
باز گفت سخن شنیده، بازتاب صوت در داخل گنبد حمام یا درکوه: (درین گلخن برآید از در و بام صدای کودک و واگوی حمام) (زلالی آنند)، تکرار بیت یا مصراعی که توسط دسته ای خوانده میشود توسط دسته دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله نقلیه ای که روی راه آهن راه رود و مسافر و بار حمل کند و آن در سابق توسط اسب کشیده میشد و امروزه بوسیله سوخت زغال سنگ یا نفت و یا بوسیله الکتریک حرکت کند قطار راه آهن: (هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون ازدنگ دنگ واگون ازهایهای واگون) (بهار. 310: 2) (مراد واگون اسبی قدیم تهران است) توضیح در زبان فرانسوی این کلمه فقط بوسیله نقلیه ای که جهت حمل بار یا حیوانات بکار رود اطلاق شود و برای حمل مسافرکلمه و یچر رابکار برند. یا واگون اسبی. واگونی که بوسیله اسب حرکت کند. توضیح در تهران تا اوایل سلطنت پهلوی این وسیله دایر بوده است، هر یک از اطاقک های یک قطار راه آهن
فرهنگ لغت هوشیار
وا کننده باز کننده. یا در واکن. ابزاری که در قوطی و بطری و مانند آنرا باز کند. یا در بطری واکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهن
تصویر واهن
رگ دوش، سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوگن
تصویر اوگن
افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگن
تصویر پاگن
سر دوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارن
تصویر وارن
((رَ یا ر))
آرنج، مرفق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجگن
تصویر وجگن
((وَ گَ))
وشگن، آلت تناسلی
فرهنگ فارسی معین