- واکشیدن
- جلب کردن
معنی واکشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- واکشیدن
- بازکشیدن، بیرون کشیدن
- واکشیدن
- مجددا کشیدن باز کشیدن، دراز کشیدن والمیدن: (سرو ترا ز سایه چکد آب زندگی گردید خضر هر که درین سایه وا کشید) (صائب)، بیرون آوردن خارج کردن: (... تا که روزش وا کشد زان مرغزار وز چراگاه آردش در زیر بار) (مثنوی)، بزور و حیله چیزی را از دستت کسی بیرون آوردن: (هرگز نشد که بر سرحرف آورم ترا من کزدهان عنچه سخن واکشیده ام) (صائب)، بطرف خود کشیدن جلب کردن (غنچه شود در گوشه ای شاید نگاهی واکشی در کمین چشم گرم آسود صیادان مباش) (رضی دانش)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترک کردناحتراز کردن، رفتن و مقیم شدن، یا پاکشیدن از جایی. دیگر بانجا نرفتن
برکشیدن، بالا کشیدن
شکافته شدن، ترکیدن و باز شدن پوست میوه، برای مثال تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوه های پخته بر خود واکفد (مولوی۱ - ۳۵۳)
وزن نکردن، تحمل نکردن، نبردن
چاک دادن و شکافتن میوه های رسیده، شکافتن و ترکیدن پوست میوه رسیده کفته شدن: (تا گلستانشان سوی تو بشکفد میوه های پخته بر خود واکفد) (مثنوی)
مجددا کاوش کردن باز کاویدن
منازعه کردن، گلاویز شدن، مروسیدن، ورزیدن
بسوی بالا بر آمدن پاشنه خوابیده کفش را
پراکندن، نثار کردن، ریختن، برافشاندن، پاچیدن
از دور استشمام کردن
بلعیدن، ناجاویده فرو بردن
استخراج کردن، برآوردن
اصطلاحی است در بازی الک دولک که طرف مغلوب باخته باید رد مسافت معینی بدون تازه نفس کردن نفس بدود
پر زدن پرواز کردن، نهایت اشتیاق را داشتن: دلم برای او پر میکشید
ابا کردن، قبول ننمودن
چرک و آماس کردن زخم
لم دادن، دراز کشیدن
بوییدن، بو کردن، استشمام
ناجویده از حلق فرو بردن، بلعیدن
جستجو کردن، تفحص کردن، بازکاویدن
پا بر زمین کشیدن و آهسته آهسته رفتن
نوشیدن، سرکشیدن، جذب کردن، پیش کشیدن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
پیش کشیدن، به سوی خود کشیدن، بالا کشیدن
بالا کشیدن، بالا بردن
بیرون آوردن
تربیت کردن
پروردن، کسی را ترقی دادن و بر مرتبۀ او افزودن
بیرون آوردن
تربیت کردن
پروردن، کسی را ترقی دادن و بر مرتبۀ او افزودن
اجتناب کردن، پهن کردن، گستردن، دوام پیدا کردن
نموکردن، نشو و نما کردن، بالا کردن
قبا بستن
تحمل نازکردن، قبول تقاضاهای کسی انجام دادن تمنیات کسی
تحمل ناکرده
واگذاشتن (گر یکی دم تو بغفلت و اهلیش او رود فرسنگها سوی حشیش) (مثنوی)