جدول جو
جدول جو

معنی واکشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

واکشیدن
بازکشیدن، بیرون کشیدن
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
فرهنگ فارسی عمید
واکشیدن
(فِ / فَ کَ دَ)
بازکشیدن. (ناظم الاطباء) ، دراز کشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). والمیدن، و آن بر زمین خوابیدن است برای دور کردن خستگی نه برای آنکه به خواب روند. (آنندراج). به درازا خفتن. والمیدن. لمیدن:
سرو تو را ز سایه چکد آب زندگی
گردید خضر هر که در این سایه واکشید.
صائب (از آنندراج).
، دراز کردن، دست دراز کردن، بیرون کشیدن. (ناظم الاطباء) :
تا که روزش واکشد ز آن مرغزار
وز چراگاه آردش در زیر بار.
مولوی.
، به زور و حیله چیزی از کسی حاصل کردن. (غیاث اللغات). واکشیدن چیزی را، به زور یا به حیله از کسی چیزی به دست آوردن، چنانکه گویند از او به سختی واکشیدم. (آنندراج) :
هرگز نشد که بر سر حرف آورم ترا
من کز دهان غنچه سخن واکشیده ام.
صائب (از آنندراج).
چون گل صبحش مثل در هرزه خندی نیستم
شوخ خونها خورد تا یک خنده از من واکشید.
میرزایحیی شیرازی (از آنندراج).
، بطرف خود کشیدن: جذب، واکشیدن بخود. (دهار). :
غنچه شو در گوشه ای شاید نگاهی واکشی
در کمین چشم گرم آسود صیادان مباش.
رضی دانش (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
واکشیدن
مجددا کشیدن باز کشیدن، دراز کشیدن والمیدن: (سرو ترا ز سایه چکد آب زندگی گردید خضر هر که درین سایه وا کشید) (صائب)، بیرون آوردن خارج کردن: (... تا که روزش وا کشد زان مرغزار وز چراگاه آردش در زیر بار) (مثنوی)، بزور و حیله چیزی را از دستت کسی بیرون آوردن: (هرگز نشد که بر سرحرف آورم ترا من کزدهان عنچه سخن واکشیده ام) (صائب)، بطرف خود کشیدن جلب کردن (غنچه شود در گوشه ای شاید نگاهی واکشی در کمین چشم گرم آسود صیادان مباش) (رضی دانش)
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
واکشیدن
جلب کردن
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراکشیدن
تصویر فراکشیدن
پیش کشیدن، به سوی خود کشیدن، بالا کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واهلیدن
تصویر واهلیدن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درکشیدن
تصویر درکشیدن
نوشیدن، سرکشیدن، جذب کردن، پیش کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واکاویدن
تصویر واکاویدن
جستجو کردن، تفحص کردن، بازکاویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنکشیدن
تصویر بنکشیدن
ناجویده از حلق فرو بردن، بلعیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورکشیدن
تصویر ورکشیدن
برکشیدن، بالا کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واکفیدن
تصویر واکفیدن
شکافته شدن، ترکیدن و باز شدن پوست میوه، برای مثال تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوه های پخته بر خود واکفد (مولوی۱ - ۳۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بو کشیدن
تصویر بو کشیدن
بوییدن، بو کردن، استشمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والمیدن
تصویر والمیدن
لم دادن، دراز کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هو کشیدن
تصویر هو کشیدن
چرک و آماس کردن زخم
فرهنگ فارسی عمید
(فُ دَ)
در تداول عامه، مروسیدن بیمار را. طفل را وپیر را پرستاری کردن. تر و خشک کردن طفل یا بیمار. تیمارداری. (و لفظ بجرمق آذری از این کلمه آید)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ / رِ دَ)
گشودن. مفتوح کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به واگشادن شود
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ شُ دَ)
بازگشودن. (ناظم الاطباء). رجوع به واگشودن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ / کِ دَ)
چاک دادن و شکافتن میوه های رسیده و جز آن. (ناظم الاطباء). شکافتن. کفته شدن. شکافتن و ترکیدن پوست میوه:
تا گلستانشان سوی تو بشکفد
میوه های پخته بر خود واکفد.
مولوی.
ز آنکه چون مغزش درآکند و رسید
پوست ها شد بس رقیق و واکفید.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ)
آب در گلو شکستن. (یادداشت مؤلف). رجوع به واکفتیدن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ دَ)
تعالج. مروسیدن. معالجت. مساجات. مساجاه. (یادداشت مؤلف).
- با کسی یا چیزی واکوشیدن، ممارست. مزاوله. معالجه. (یادداشت مؤلف) : منازعه و نزاع، با کسی در چیزی واکوشیدن. احتکاک، با کسی واکوشیدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نکشیدن. وزن نکردن. مقابل کشیدن، تحمل نکردن. نبردن: اما نفس خشم گیرنده باویست نام و ننگ جستن و ستم ناکشیدن و چون بر وی ظلم کنند به انتقام مشغول بودن. (تاریخ بیهقی ص 96)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هوا خوردن. در اصطلاح فاسد شدن چیزی که مجاورت ممتد با هوا آن را تباه می کند چون روغن و پنیر و... (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ خوا / خا دَ)
بازکاویدن. کاوش کردن. تفحص نمودن. درکاویدن چیزی و تجسس و جستجوی چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واکویدن
تصویر واکویدن
مجددا کاوش کردن باز کاویدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترک کردناحتراز کردن، رفتن و مقیم شدن، یا پاکشیدن از جایی. دیگر بانجا نرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکشیدن
تصویر ناکشیدن
وزن نکردن، تحمل نکردن، نبردن
فرهنگ لغت هوشیار
چاک دادن و شکافتن میوه های رسیده، شکافتن و ترکیدن پوست میوه رسیده کفته شدن: (تا گلستانشان سوی تو بشکفد میوه های پخته بر خود واکفد) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاحی است در بازی الک دولک که طرف مغلوب باخته باید رد مسافت معینی بدون تازه نفس کردن نفس بدود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکشیدن
تصویر سرکشیدن
ابا کردن، قبول ننمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکشیدن
تصویر برکشیدن
استخراج کردن، برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنکشیدن
تصویر بنکشیدن
بلعیدن، ناجاویده فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو کشیدن
تصویر بو کشیدن
از دور استشمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکوشیدن
تصویر واکوشیدن
منازعه کردن، گلاویز شدن، مروسیدن، ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورکشیدن
تصویر ورکشیدن
بسوی بالا بر آمدن پاشنه خوابیده کفش را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکشیدن
تصویر پاکشیدن
((کِ دَ))
ترک کردن، دوری کردن
فرهنگ فارسی معین