- وامانده
- ارث، ارثیه، ماترک
معنی وامانده - جستجوی لغت در جدول جو
- وامانده
- حیران و سرگردان، متوقف، خسته، کنایه از هنگام عصبانیت گفته می شود، لعنتی مثلاً پس چرا این وامانده روشن نمی شود؟، کنایه از بدبخت، فقیر، عقب مانده، پس مانده
- وامانده
- مفتوح، گشوده، مانده، بستوه آمده
- وامانده ((د))
- خسته، مانده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازماندن، عقب ماندن
کنایه از خسته شدن، ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری
کنایه از حیران و سرگردان شدن
متوقف شدن، ایستادن
کنایه از خسته شدن، ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری
کنایه از حیران و سرگردان شدن
متوقف شدن، ایستادن
بازماندن، خسته و کوفته شدن
وامانده
باقی مانده، باقی
عاجز، مفلوک
ارث، ارثیه
انتظامی، تنطیم
فراموش شدن چیزی از کسی، بجای ماندن چیزی از کسی عمدا یا سهوا
بخوب فرو کرده بخواب برده
دوانیده دوانده
پراکنده شده، از هم پاشیده
بازماندگی، عقب افتادگی
باز راندن، دفع کردن، دور ساختن
بیچاره، ناتوان، عاجز، فقیر، بی چیز
به جا مانده مثلاً آثار بازمانده از دورۀ هخامنشیان، آنکه پس از مرگ کسی باقی می ماند، خویشاوندان فرد درگذشته، عقب افتاده، کنایه از بی نصیب، محروم
افسر ارتش که به عده ای سرباز فرمان می دهد، آنکه فرمان بدهد، فرمان دهنده، حاکم
فرمانده کل قوا: در علوم نظامی و سیاسی آنکه تمام نیروهای ارتش به فرمان او باشند
فرمانده کل قوا: در علوم نظامی و سیاسی آنکه تمام نیروهای ارتش به فرمان او باشند
کسی که حکم و فرمان میدهد و امر میکند
وابانده کسی که مطلبی را بدو فهمانیده باشند، مطلبی که به کسی فهمانده شده باشد
موجب سرعت هضم گردیده، خوشگوار ساخته
خستگی فرسودگی، عقب ماندگی
مقروض، مدیون: (اگر وام زده باشد خدای تعالی فام او بتوزد)
باز راندن وضع کردن: (خوب واراندن) : (عاز لا نشان از وغا واراندند تا چنین حیز و مخنث ماندند) (مثنوی)
پراکنده، متفرق، دور کرده، ترسانیده
پراکنده، رانده شده