معنی ساماندهی
ساماندهی
انتظامی، تنطیم
تصویر ساماندهی
فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با ساماندهی
سازماندهی
سازماندهی
تنسیق، تنظیم، سامان دهی، نظم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
واماندگی
واماندگی
بازماندگی، عقب افتادگی
فرهنگ فارسی عمید
فرماندهی
فرماندهی
شغل و عمل فرمانده، حکومت
فرهنگ فارسی عمید
فرماندهی
فرماندهی
عمل و شغل فرمانده حکومت امارت امیری، ریاست واحدی از سربازان
فرهنگ لغت هوشیار
ناماندنی
ناماندنی
دوام ناکننده گذشتنی، آنکه بزودی خواهد مرد مردنی
فرهنگ لغت هوشیار
واماندگی
واماندگی
خستگی فرسودگی، عقب ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
واماندگی
واماندگی
فرسودگی، خستگی، عقب ماندگی
فرهنگ فارسی معین
فرماندهی
فرماندهی
Captainship, Commandership
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فرماندهی
فرماندهی
capitânia, comando
دیکشنری فارسی به پرتغالی