جدول جو
جدول جو

معنی وازا - جستجوی لغت در جدول جو

وازا
نام یکی از خاندانهای سلطنتی سوئد است که اهل اوپلاند بود، مؤسس این سلسله گوستاو اریکسن بود، وی منسوب به یکی از خانوداه های کهن سوئد بود که در نبرد با دانمارکی ها که بسیار مؤثر بود تاج و تخت سلطنت را به سال 1523 میلادی به دست آورد و استقلال کشور خویش را اعلام کرد
لغت نامه دهخدا
وازا
بره ای که دیرتر از فصل معمول به دنیا آید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورزا
تصویر ورزا
(پسرانه)
نام پسر فرشید، پسر لهراسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از والا
تصویر والا
(پسرانه)
بالا عزیز، گرامی، محترم، دارای ارج و اهمیت، اصیل، نژاده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وادا
تصویر وادا
(پسرانه)
مکان مقدس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وایا
تصویر وایا
بایسته، ضروری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
گاو نر مخصوص شخم زدن زمین، ورزو، برزگاو، برزه گاو، نر (گاو) مثلاً گاو ورزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والا
تصویر والا
بالا، بلند، بلندمرتبه، برای مثال چو هامون دشمنانت پست بادند / چو گردون دوستان والا همه سال (رودکی - ۵۲۵)
برتر، بلند، پسوند متصل به واژه به معنای بزرگ مثلاً والاتبار، والاجاه، والاحضرت، والاقدر، والامنش، والانژاد، والاهمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وازر
تصویر وازر
حمل کنندۀ بار برپشت، گناهکار، بزه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازا
تصویر نازا
زن یا حیوان ماده که آبستن نشود، نازاینده، سترون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویزا
تصویر ویزا
اجازه نامه ای که نمایندۀ یک کشور، برای سفر به آن کشور، به اتباع بیگانه می دهد، روادید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وازع
تصویر وازع
مانع، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
قوت فهم را گویند، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تئودور، یکی ازعلمای متبحر در زبان یونان قدیم در آغاز دورۀ رنسانس ایتالیا، متولد در تسالنیک (1398- 1478 میلادی)
لغت نامه دهخدا
طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد، مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقۀ ایرانی دیگر هم هست به اسم گوران زازا که غیر از کرد هستند، (تاریخ کرد رشید یاسمی ص 98)، و آنان را لهجه ای است بنام زازائی، رجوع به مادۀ زیر شود
لغت نامه دهخدا
نود استیر باشد، بموجب قرارداد زراتشت بهرام و هر استیری چهار مثقال است، (برهان)، وزنه ای که معادل است با نود استیر و هر استیری چهار مثقال است، (ناظم الاطباء) (دمزن) (آنندراج) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ورزاو. گاو نر. گاو ورز: و هر بنده ای با زن وفرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود. (فرهنگ فارسی معین از تفسیرابوالفتوح رازی چ 1 ج 3 ص 561). رجوع به ورزاو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از والا
تصویر والا
بلند، مرتفع، بالا، افراشته، بارفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایا
تصویر وایا
ضرورت، حاجت، مراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازا
تصویر نازا
نازاینده، عقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازع
تصویر وازع
باز دارنده، سرهنگ سالار لشکر، سگ باز دارنده مانع: (طایفه ای را قضای آسمانی از صلح و ازع و زمره ای را هوای چنگیز خان از محاربت مانع)
فرهنگ لغت هوشیار
گاو نر گاو ورز ور زاو گاو ماده: و هر بنده ای با زن و فرزند و مال و تجمل و هم چندانکه گاو ورزا او را بود او را گاوان ماده بود
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی به مانک دیده شده روادید توضیح و امضای گذر نامه از طرف هیئت سیاسی کشوری بیگانه که بمنزله اجازه ورود صاحب گذرنامه به آن کشور است روادید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازر
تصویر وازر
گناهکار گناهکار: (هیچ وازر وزر غیری بر نداشت من نیم وازر خدایم برفراشت) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازا
تصویر نازا
سترون، عقیم، ماده هر حیوانی که آبستن نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزا
تصویر ورزا
((وَ))
گاو نر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وایا
تصویر وایا
بایا، بایسته، ضروری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والا
تصویر والا
بلند مرتبه، شریف، مقبول، شایسته، مشهور، برتر، قد، قامت، بیرق، درفش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وازر
تصویر وازر
((زِ))
گناهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویزا
تصویر ویزا
مجوز ورود اتباع یک کشور به کشور دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وازع
تصویر وازع
((زِ))
بخش کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والا
تصویر والا
وگرنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از والا
تصویر والا
متعال، رفیع، متعالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نازا
تصویر نازا
عسگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هوازا
تصویر هوازا
اکسیژن
فرهنگ واژه فارسی سره