وازر وازر گناهکار گناهکار: (هیچ وازر وزر غیری بر نداشت من نیم وازر خدایم برفراشت) (مثنوی) فرهنگ لغت هوشیار
وازر وازر حامل. (از منتهی الارب). بردارنده. (ناظم الاطباء) ، گناهکار. (از اقرب الموارد) : هیچ وازر وزر غیری برنداشت من نیم وازر خدایم برفراشت. مولوی لغت نامه دهخدا
وافر وافر بِسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، اُوِرت، مُعتَدٌ بِه، بی اَندازِه، غَزیر، مُفرِط، مُوَفَّر، جَزیل، مُتَوافِر، دَرغیش، مَوفور، عَدیدِه، خِیلی، بِه غایَت، کَثیردر علوم ادبی در علم عروض بحری که از تکرار سه یا چهار بار مفاعلتن حاصل می شود فرهنگ فارسی عمید
واشر واشر حلقۀ باریکی از چرم یا فلز برای کار گذاشتن در اطراف پیچ ومهره، لایه ای از فلز یا چرم که بین دو جسم قرار می گیرد تا از نفوذ مایعات و گاز جلوگیری کند فرهنگ فارسی عمید