جدول جو
جدول جو

معنی واریسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

واریسیدن(ءِ شُ دَ)
بازکردن رشته را. مقابل رشتن و ریسیدن. ریسیده را باز کردن. و رجوع به ریسیدن شود
لغت نامه دهخدا
واریسیدن
باز کردن رشته و ریسیده را مقابل ریسیدن رشتن
تصویری از واریسیدن
تصویر واریسیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارهیدن
تصویر وارهیدن
آزاد شدن، خلاص شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریسیدن
تصویر ریسیدن
ابریشم یا پشم یا پنبه را تاب دادن و به شکل نخ یا ریسمان درآوردن، تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واپرسیدن
تصویر واپرسیدن
بازپرسیدن، بازپرسی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غُ چَ / چِ غُ چَ / چِ شُ دَ)
دوباره سؤال کردن، تفتیش کردن. (ناظم الاطباء) ، دریافت کردن. (آنندراج از فرهنگ فرنگ) ، بازپرسیدن. استفسار نمودن. (آنندراج) :
یکی ژند و است آر با برسمت
بگو پاسخ از هرچه واپرسمت.
فردوسی.
صبح شد هدهد جاسوس کز او واپرسند
کوس شد طوطی غماز کز او واشنوند.
خاقانی.
کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو بتو.
مولوی.
و رجوع به پرسیدن و بازپرسیدن و ’وا’شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
خلاص شدن. رها شدن. (ناظم الاطباء). وارستن. آزاد شدن. خلاص یافتن. بازرهیدن:
سال دیگر گر توانم وارهید
از مهمات آن طرف خواهم دوید.
مولوی.
نه سحابش ره زند خود نه غروب
وارهید او از فراق سینه کوب.
مولوی.
تا از این طوفان بیداری و هوش
وارهیدی این ضمیر و چشم و گوش.
مولوی.
گردنش بشکست و مغز وی درید
جان ما از قید و محنت وارهید.
مولوی.
وارهیدند از جهان پیچ پیچ
کس نگرید بر فوات هیچ هیچ.
مولوی.
تا ز سکسک وارهد خوش پی شود
شیره را زندان کنی تا می شود.
مولوی.
تا از این گرداب دوران وارهی
بر سر گنج وصالم پانهی.
مولوی.
که دعائی همتی تا وارهم
تا از این بند نهان بیرون جهم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کُ)
بازرسیده، رسیده، وارسی شده. تحقیق شده. بازرسی شده. رجوع به وارسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نرسیدن. مقابل رسیدن. رجوع به رسیدن شود:
بر نارسیدن از چه وچند و چون
عارست نورسیدۀ برنا را.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ / رِ دَ)
نشستن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
زر اگر داری برو ورتس بالای همه
ورنه چندین عر و گوزت چیست ای ابله مآب.
ملایزدی (از آنندراج).
چون ورتسد بمسند شیرین تکلمی
کی کور نطق من به بهای شکر دهد.
یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ)
مصدر لازم ورچسوندن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ورچسوندن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ نَ / یِ نِ گَ دی دَ)
گریسیدن. مصدر کریس است که به معنی چاپلوسی کردن و فریب دادن و از راه بردن است. (آنندراج) (برهان). کرسیدن. کرشیدن. (فرهنگ فارسی معین). فریب دادن و خدعه کردن و از راه بیرون بردن و چاپلوسی نمودن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صِلَ / لِ دَ)
رندیدن. رنده کردن. رجوع به رندیدن و رنده کردن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ دَ)
واایستادن. رجوع به واایستادن شود. انتهاء. (تاج المصادر بیهقی). انقداع. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(غَ گَ دَ)
واایستادن. استعصام. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ خوا / خا دَ)
روگردان شدن و بی دماغ گشتن. (آنندراج) (از فرهنگ نظام). بیزار شدن و متنفر گشتن. (ناظم الاطباء). اعراض کردن. (غیاث اللغات) :
یحیی گل بوسه ز آن دهان تا چیدم
در باغ جهان غنچۀ بدبو دیدم
با آن همه آرزو، لب لعلش را
یک مرتبه بوسیدم و وابوسیدم.
یحیی شیرازی (آنندراج و فرهنگ نظام).
، دست از کاری کشیدن و ترک عزم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ کَ دَ)
چسبیدن و ملصق گشتن. (ناظم الاطباء) : صیک، وادوسیدن. (تاج المصادر بیهقی) : الاسحاق، پستان به شکم وادوسیدن از بی شیری. (مجمل اللغه). ضبوء، به زمین وادوسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
لیسیدن، دوباره لیسیدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ دی دَ / دِ گِ رِ تَ)
رجوع به ها گرفتن شود. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
هاریسم واریسم، خواجه به دروازه رسید کارم بجایی نرسید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
تحقیق. تفتیش. وارسی کردن. رسیدگی کردن. با دقت آگاهی حاصل کردن. (ناظم الاطباء) :مثل حارس میزنی وارس. (از یادداشتهای مؤلف) ، دریافتن. (ناظم الاطباء) ، بازرسیدن. (ناظم الاطباء) ، رسیدن:
آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از وارهیدن
تصویر وارهیدن
رها شدن خلاص یافتن: (تا فضل توراهش دهد وز شید و تلوین وارهد شیاد ما شیدا شود دیکرنگ چون شم الضحی) (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه یا پشم را با دوک ریسیدن تافتن تابیدن:) می آسوده در مجلس همی گشت رخ میخواره همچون می همی رشت (ویس و رامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والیسیدن
تصویر والیسیدن
دوباره لیسیدن والی گرداندن (گردانیدن) : حاکم کردن: (یک چندی او را در جهان وای گردانید اکنون او را وزارت میدهد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارسیدن
تصویر وارسیدن
مجددا رسیدن، رسیدن وصول: (آه اگر دست دل من بتمنا نرسد یا دل از چنبر عشق تو بمن وانرسد) (بدایع سعدی)، سرکشی کردن تفتیش کردن، دریافتن ادراک، بی مصرف شدن از کار افتادن بی فایده شدن: (هرکه بما میرسد وا میرسد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارسیده
تصویر وارسیده
تحقیق شده، بازرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریسیدن
تصویر گریسیدن
فریب دادن حیله کردن، چاپلوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریسیدن
تصویر کریسیدن
فریب دادن، فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
از جوش افتادن (پلو یا کته) در روی بار و در نتیجه قد نکشیدن و پختن نشاسته آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارندیدن
تصویر وارندیدن
مجددا رندیدن رنده کردن، رندیدن رنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادوسیدن
تصویر وادوسیدن
دوباره چسبیدن باز پیوستن، چسبیدن پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واخیسیده
تصویر واخیسیده
از جوش افتاده در روی بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابوسیدن
تصویر وابوسیدن
((دَ))
بازبوسیدن، خاتمه دادن به کشتی، روگردان شدن، متنفر گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارسیدن
تصویر وارسیدن
((رِ دَ))
مجدداً رسیدن، وصول، سرکشی کردن، تفتیش کردن، ادراک، دریافتن، بی فایده شدن، بی مصرف نشدن
فرهنگ فارسی معین
((دَ))
از جوش افتادن (پلو یا کته) در روی بار و در نتیجه قد نکشیدن و پختن نشاسته آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارهیدن
تصویر وارهیدن
((رَ دَ))
خلاص شدن، آزاد گشتن
فرهنگ فارسی معین