جدول جو
جدول جو

معنی واداشته - جستجوی لغت در جدول جو

واداشته
(نَ رَ / رِ کُ)
محبوس. زندانی. بازداشته. توقیف شده، برانگیخته. وادار شده. و رجوع به واداشتن شود
لغت نامه دهخدا
واداشته
مجبور، مکلف، ملزم، ناچار، ناگزیر، برانگیخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازداشته
تصویر بازداشته
ممنوع، محبوس، کسی که در زندان نگه داشته شده، توقیف شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واداشتن
تصویر واداشتن
وادار کردن، کسی را به کاری گماشتن، مجبور کردن
تحریک کردن، برانگیختن، تشویق و ترغیب کردن
کشاندن، جذب کردن
مانع شدن، بازداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناداشتی
تصویر ناداشتی
فقر و فاقه، تهیدستی، کنایه از بی شرمی، بی حیایی، کنایه از بی اعتقادی، کنایه از نفاق، دورویی، برای مثال چون بود آن صلح ز ناداشتی / خشم خدا باد بر آن آشتی (نظامی۱ - ۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برداشته
تصویر برداشته
بلند شده، برده شده، حمل شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوباشته
تصویر اوباشته
انباشته، انبارده، روی هم ریخته، انبوه شده، پرکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنداشته
تصویر پنداشته
آنچه به خیال، گمان و وهم آمده، پنداریده، تصور شده
فرهنگ فارسی عمید
پریشانی، افلاس، (برهان قاطع)، بی نوائی، (فرهنگ نظام)، مفلسی، (غیاث اللغات)، فقر، بی چیزی، تنگدستی، تهیدستی، کوتاه دستی، ناتوانی، ناداری، نداشتن:
ز دنیا برم زنگ ناداشتی
دهم باد را با چراغ آشتی،
نظامی،
چون بود آن صلح ز ناداشتی
خشم خدا باد بر آن آشتی،
نظامی،
، بی شرمی، بی حیائی، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
ره ناداشتی را پیشه کردی
گرت نیک آمد آن ناداشتی رو،
سوزنی،
به ناراستی دامن آلوده ای
به ناداشتی دوده اندوده ای،
سعدی (از نظام و آنندراج)،
، بی اعتقادی، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، بی اخلاصی، (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان قصرشیرین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فُ رَ دَ)
در تداول، برداشتن. (ناظم الاطباء) : زنبیل را وردار بگذار آن گوشه. (فرهنگ فارسی معین) ، ورداشتن جامه، قناس داشتن آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، افراشتن. (ناظم الاطباء). بلند نمودن. (از ناظم الاطباء) ، تحمل کردن. تاب آوردن. (فرهنگ فارسی معین) : من چشمم ورنمیدارد که کسی را گرسنه و تشنه ببینم. (از فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده) ، فروبردن چیزی در مقعد یا فرج.
- شاف ورداشتن، شاف گذاشتن.
- ، مفعول شدن از عمل مباشرت با جنس مخالف یا هم جنس. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ شُ دَ)
واداشتن. بازداشتن و نگاه داشتن، روبرونمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به فا و واداشتن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ / تِ)
نعت مفعولی از اوباشتن. (یادداشت مؤلف). بلعکرده:
سراسر شکم هستش انباشته
ز بس گونه گون هرکس اوباشته.
(گرشاسب نامه).
بسی گوهر و زر بد اوباشته
همه سینه اش عنبرافراشته.
(گرشاسب نامه).
رجوع به اوباشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
توقیفی. توقیف شده. (لغات فرهنگستان). کسی که در زندان نگاهداشته شده است. محدود. ممنوع. محبوس: و پسر لیث [را] آنجا به قلعۀ محمد بن واصل بازداشته بود. (تاریخ سیستان). پس ازاین بیارم آنچه رفت در باب این بازداشته [امیر محمدمحمود] بجای خویش. (تاریخ بیهقی). خبر در پارس افتاد که بازداشته را فردا بخواهند برد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 338). و نسختها نبشتند بنام بازداشتگان تا فرونگیرند. (ایضاً ص 273). امیر وی را پیش خویش نگذاشت و نزدیک مسعود محمد لیث دبیر فرستاد تا چون بازداشته باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 530). امیر [مسعود] گفت بهیچ حال اعتماد نتوان کرد بر بازداشتگان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 265). و بفرمود تا بازداشتگان را بیرون آوردند، هشتصد مرد بودند، همه از فرزندان ساسانیان و دیگر نژاد ملوک. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 95). بفرمود تا همه بازداشتگان راو اسیران را رها کردند. (مجمل التواریخ و القصص).
چون به شهر آمد از گماشتگان
کرد تحقیق بازداشتگان.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
نعت مفعولی از برداشتن در تمام معانی.
لغت نامه دهخدا
(پِ تَ / تِ)
بمعنی تصورکرده و اندیشه کرده یعنی خیال کرده... (آنندراج) ، موهوم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
نکشته. کاشته ناشده. نکاشته. غیرمزروع. دست نخورده. مقابل کاشته: زمین معمور ناکاشته بدین مرد به اجارت دادیم. (سندبادنامه ص 263)
لغت نامه دهخدا
(رِ شُ دَ)
ناگزیر کردن کسی را بر کاری. (از آنندراج). وادار کردن. مجبور کردن. بداشتن. کنانیدن. (یادداشت مؤلف) : بیعت کردم به سید خود و مولای خود... امام قائم بامراﷲ... از روی اعتقاد و از ته دل براستی نیت و اخلاص درونی... در حالی که به حال خودم بودم و کسی مرا بر این کار وانداشته بود و صاحب اختیار بودم و کسی به زور بر این کارم نداشته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315) ، ترغیب. تحریض. (آنندراج). برانگیختن تحریک کردن: اما چنان دانم که نکند که ترکی پیر و خردمند است و دانا باشد که خداوند را بر این واداشته باشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 325) ، ممانعت. (منتهی الارب) بازداشتن. منع کردن. نهی نمودن. مانع شدن. (ناظم الاطباء) :
حق محیط جمله آمدای پسر
واندارد کارش از کار دگر.
مولوی (مثنوی).
، مخفی کردن. پنهان کردن. (ناظم الاطباء) ، توقیف کردن. بازداشتن. بازداشت کردن. (از یادداشت مؤلف). وقف. (تاج المصادر بیهقی). احتباس. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، ضبط کردن، حفظ کردن، دفع کردن. (ناظم الاطباء). استدفاع. (تاج المصادر بیهقی) ، نصب کردن. گماشتن، مشغول کردن، به پا داشتن. اقامه. ایستادانیدن. سرپا داشتن. برپا داشتن. (یادداشت مؤلف) :
گفت آخر مسجد اندر کس نماند
کیت وامیدارد آنجا کت نشاند.
مولوی (مثنوی دفتر سوم چ بروخیم ص 533).
- دست واداشتن، دست برداشتن:
در گوی و در چهی ای قلتبان
دست وادار از سبال دیگران.
مولوی (مثنوی چ خاور دفتر سوم ص 492 چ بروخیم ص 173)
لغت نامه دهخدا
فقر تهیدستی، حالت وشغل ناداشت، بی شرمی بی حیایی بی همه چیزی، بی اعتقادی، نفاق دو رویی ناسازگای: چون بود آن صلح زنا داشتی خشم خدا باد بر آن آشتی. (نظامی) زدنیا برم رنگ ناداشتی دهم با درابا چراغ آشتی. (نظامی. گنجینه)
فرهنگ لغت هوشیار
گنجایش داشتن ظرفیت داشتن وسعت داشتن، نگاهبان ساختن کسی را بنگاهبانی گماشتن، سزاوار بودن: (هرچه او را تعریف کین جادارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا داشته
تصویر وا داشته
بر انگیخته، مجبور ملزم، منع شده ممنوع، محبوس باز داشته
فرهنگ لغت هوشیار
بلند و حمل شده برده شده، کسی که از ترس سیاست و تنبیه فرار میکند شخصی که بجایی مقدس پناه میبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنداشته
تصویر پنداشته
تصور کرده خیال کرده، موهوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفاداشتن
تصویر وفاداشتن
حفظ کردن وفا صادق وصمیم بودن در دوستی زناشویی یا خدمت بمردم
فرهنگ لغت هوشیار
برداشتن: زنبیل را وردار بگذارآن گوشه)، تحمل کردن تاب آوردن: من چشمم ورنمی دارد که کسی را گرسته و تشنه ببینم، فرو بردن چیزی در مقعد یافرج. یا شاف ور (بر) داشتن، شاف گذاشتن، مفعول شدن از عمل مباشرت (با جنس مخالف یا هم جنس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذاشته
تصویر واگذاشته
تسلیم کرده، ترک کرده، حواله کردنه بعهده کسی انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا داشتن
تصویر وا داشتن
وادار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداشتک
تصویر ناداشتک
مصغر، ناداشت: (چون میلش به کاهلی افتاد بیرون دوید حریفکی ماحضری و ناداشتگی چستی و آن شیطانست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاداشتن
تصویر پاداشتن
((تَ))
پایدار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنداشته
تصویر پنداشته
((پِ تِ))
تصور کرده، موهوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورداشتن
تصویر ورداشتن
((وَ تَ))
برداشتن، تحمل کردن، فرو بردن چیزی در مقعد یا فرج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واداشتن
تصویر واداشتن
((تَ))
گماشتن، وادار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازداشته
تصویر بازداشته
ممنوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واداشت
تصویر واداشت
اکراه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واداشتن
تصویر واداشتن
مجبور کردن
فرهنگ واژه فارسی سره