جدول جو
جدول جو

معنی وابکنه - جستجوی لغت در جدول جو

وابکنه
نام قریه ای است به سه فرسنگی بخارا. و نسبت بدان وابکنوی و وابکنی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از والانه
تصویر والانه
جراحت، زخم، ناراحتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابینه
تصویر کابینه
هیئت دولت، هیئت وزیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بابونه
تصویر بابونه
گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، اقحوان، بابونج، بابونک، تفّاح الارض، کوبل
بابونۀ گاوی: در علم زیست شناسی نوعی بابونه با برگ های بریده، معطر و تلخ که بوته اش بزرگ تر از دیگر انواع آن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
ویژگی آنچه مربوط و متعلق به چیز دیگر است، مرتبط، خویش، نزدیک، فامیل، نیازمند، بسته مثلاً زندگی او وابسته به آن قرص بود
فرهنگ فارسی عمید
ابوعبدالله محمد بن نصر بن الیاس وابکنی از اهل بخارا. از سفین بن عبدالحکیم و احمد بن نصیر و احمد بن لیث بن ناصح و اسباط ابن یسع و ابوعبدالله بن ابوحفص و یعقوب بن غرمولی روایت کند و ابوبکر محمد بن داود بن عصام بن سلام بخاری از وی روایت دارد. (انساب سمعانی ص 575)
ابوحامد بن احمد بن محمود بن جنب بن موسی بن سهل صرام وابکنی، وی از ابوعبدالله ابن ابی حفص کبیر روایت کند. (انساب سمعانی ص 575)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ)
تأنیث واکن است. رجوع به واکن شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به وابکنه قریه ای در سه فرسنگی بخارا. (انساب سمعانی ص 575)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
مربوط، پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژونه
تصویر واژونه
وارون برعکس، آشفته مضطرب: (فریدون چو گیتی بران گونه دید جهان پیش ضحاک واژونه دید) (سوی مادر آمد کمر بر میان بسر بر نهاده کلاه کیان)، آنکه رفتارش نادرست و نامعقول باشد: (پس ابلیس واژونه این ژرف چاه بخاشاک پوشید و بسپرد راه)، نحس شوم، بخت برگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگرنه
تصویر واگرنه
والا: (گفتند: ای شاهزاده مگر در خواب دیدی و اگر نه سخن هیچکس باور نکند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والانه
تصویر والانه
جراحت زخم ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارونه
تصویر وارونه
برگشته، سرنگون، واژونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابینه
تصویر کابینه
هیئت وزیران، مجموع وزیران، دولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طابونه
تصویر طابونه
تنورک تنور کوچک، نانوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابونه
تصویر بابونه
گیاهی است خوشبو با برگهای پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابونه
تصویر بابونه
((نِ))
گیاهی خوشبو و پر برگ با شاخه های سبز و باریک و برگ های ریز که دارای گل های سفیدی است و میان آن ها زرد است، در زمین های شنی و کنار آبگیرها می روید، بابونک، بانونج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابینه
تصویر کابینه
((نِ))
دفتر، اتاق کار، مجموع وزیران یک دولت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
((بَ تِ))
مربوط، منسوب، خویشاوند، مأمور دولتی که سفارت آن دولت در کشور دیگر وظایفی را انجام دهد، اتاشه، بازرگانی مأمور دولتی که در سفارت آن دولت در کشور دیگر به امور بازرگانی رسیدگی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارونه
تصویر وارونه
((ن))
واژگونه، سرنگون، برعکس، ضد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابینه
تصویر کابینه
دولت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
مربوطه، آتاشه، متعلق، مربوط، رابط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وارونه
تصویر وارونه
خلاف، معکوس، برعکس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
Dependent, Dependently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چابکانه
تصویر چابکانه
Deftly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
dependente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چابکانه
تصویر چابکانه
ловко
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
dependiente, dependientemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چابکانه
تصویر چابکانه
geschickt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
zależny, zależnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چابکانه
تصویر چابکانه
спритно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
зависимый , зависимо
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چابکانه
تصویر چابکانه
zręcznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وابسته
تصویر وابسته
залежний , залежно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چابکانه
تصویر چابکانه
灵巧地
دیکشنری فارسی به چینی