وارونه وارونه باژگونه، باژگونه، برعکس، دمر، سرازیر، سروته، ضد، عکس، وارو، وارون فرهنگ واژه مترادف متضاد
وارونی وارونی واژگونی سرنگونی، بدبختی نگون بختی: (مشغول تن مباش کزو حاصل نایدت چیز همه وارونی) (ناصر خسرو) فرهنگ لغت هوشیار
واژونه واژونه وارون برعکس، آشفته مضطرب: (فریدون چو گیتی بران گونه دید جهان پیش ضحاک واژونه دید) (سوی مادر آمد کمر بر میان بسر بر نهاده کلاه کیان)، آنکه رفتارش نادرست و نامعقول باشد: (پس ابلیس واژونه این ژرف چاه بخاشاک پوشید و بسپرد راه)، نحس شوم، بخت برگشته فرهنگ لغت هوشیار