مربوط. متعلق. موقوف. منحصر. منسوب و ملازم. (آنندراج). ج، وابستگان، در سفارتخانه ها به درجه ای از مأمورین سیاسی اطلاق میشود. و وقتی این کلمه با مضاف الیه استعمال شود معنی آن فرق خواهد کرد مثل وابستۀ نظامی یا وابستۀ تجارتی، فرهنگستان این کلمه را بجای آتاشه برگزیده است. (مصوبات فرهنگستان) ، منسوب. منتسب: وابستۀ فلان، از کسان او. منسوب بدو، خویش سببی. خویش غیرنسبی. یکی از کسان کسی. کس. پیوند، نوکر و سایر منسوبان. - وابستۀ تجارتی، کارگزار و عامل تجارتی دولتی در سفارت خانه وی در مملکت دیگر. - وابستۀ فرهنگی، نماینده و عامل امور معارفی دولتی در سفارت خانه وی در مملکت دیگر. - وابستۀ نظامی، کارگزار و عامل نظامی دولتی در سفارت خانه وی در مملکت دیگر
مربوط. متعلق. موقوف. منحصر. منسوب و ملازم. (آنندراج). ج، وابستگان، در سفارتخانه ها به درجه ای از مأمورین سیاسی اطلاق میشود. و وقتی این کلمه با مضاف الیه استعمال شود معنی آن فرق خواهد کرد مثل وابستۀ نظامی یا وابستۀ تجارتی، فرهنگستان این کلمه را بجای آتاشه برگزیده است. (مصوبات فرهنگستان) ، منسوب. منتسب: وابستۀ فلان، از کسان او. منسوب بدو، خویش سببی. خویش غیرنسبی. یکی از کسان کسی. کس. پیوند، نوکر و سایر منسوبان. - وابستۀ تجارتی، کارگزار و عامل تجارتی دولتی در سفارت خانه وی در مملکت دیگر. - وابستۀ فرهنگی، نماینده و عامل امور معارفی دولتی در سفارت خانه وی در مملکت دیگر. - وابستۀ نظامی، کارگزار و عامل نظامی دولتی در سفارت خانه وی در مملکت دیگر
مربوط، منسوب، خویشاوند، مأمور دولتی که سفارت آن دولت در کشور دیگر وظایفی را انجام دهد، اتاشه، بازرگانی مأمور دولتی که در سفارت آن دولت در کشور دیگر به امور بازرگانی رسیدگی کند
مربوط، منسوب، خویشاوند، مأمور دولتی که سفارت آن دولت در کشور دیگر وظایفی را انجام دهد، اتاشه، بازرگانی مأمور دولتی که در سفارت آن دولت در کشور دیگر به امور بازرگانی رسیدگی کند