معنی پابسته - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با پابسته
پابسته
- پابسته
- محبوس. به بندکرده:
دشمنت خسته و بشکسته و پابسته به بند. (از تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
وابسته
- وابسته
- ویژگی آنچه مربوط و متعلق به چیز دیگر است، مرتبط، خویش، نزدیک، فامیل، نیازمند، بسته مثلاً زندگی او وابسته به آن قرص بود
فرهنگ فارسی عمید
نابسته
- نابسته
- نبسته، بسته نشده، زخمی که بسته نشده و مرهم برآن ننهاده اند، تن پیلتن راچنان خسته دید همه خستگیهاش نابسته دید. (شا)، آزاد، نامقید، مقابل گرفتار، اسیر، جمع نابستگان، وزان زاری و ناله خستگان ببند اندر آیند نابستگان. (شا) مقابل بسته
فرهنگ لغت هوشیار