جدول جو
جدول جو

معنی هیض - جستجوی لغت در جدول جو

هیض
(کَ)
شکستن استخوان از پس جبر. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). باز شکستن استخوان را بعد گرفتگی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). کسر بعد از جبر. (بحر الجواهر) ، سرگین انداختن مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، بازگردان کردن بیماری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). دردی بر دردی. (بحر الجواهر). هیض مرض، گرفتار کردن بیماری کسی را پی در پی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیپ
تصویر هیپ
واژه ای در تبلیغات که مترادف تبلیغ شدید هر فیلم است و در آن از رادیو، تلوزیون و حضور شخصی بازیگران فیلم استفاده می شود
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از هیش
تصویر هیش
هیچ، ناچیز، اندک، بیهوده، معدوم، هر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیض
تصویر فیض
سود، بهره و فایده، به ویژه از جنبۀ معنوی، کنایه از توفیق، سعادت، در تصوف آنچه به طریق الهام و بدون تحمل زحمت کسب به قلب القا می شود، بخشش، جود، روان گشتن آب، ریزش، آب روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیض
تصویر حیض
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، قاعدگی، خون ریزی ماهانه، عذر، عادت، عادت ماهانه، خون ریزی ماهیانه، دشتانی، رگل، پریود، عادت ماهیانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیض
تصویر غیض
کم شدن و فرونشستن آب، فروشدن آب به زمین، قلیل، اندک
غیضی از فیضی: کنایه از اندکی از بسیاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیض
تصویر بیض
ابیض ها، سفیدها، سفید رنگ ها، جمع واژۀ ابیض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هین
تصویر هین
سیل، سیلاب، برای مثال از کوهسار دوش به رنگ می / هین آمد ای نگار می آور هین (دقیقی - ۱۰۴)
صدایی برای به حرکت درآوردن مرکب
در مقام تاکید و تعجیل گفته می شود، هان، آگاه باش، برای مثال هین رها کن بدگمانی و ضلال / سرقدم کن چون که فرمودت تعال (مولوی - ۷۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیز
تصویر هیز
چشم چران، مخنث، بدکار، پشت پایی، بی شرم، برای مثال گفتم همی چه گویی ای هیز گلخنی / گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی (عسجدی - لغت نامه - هیز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیضه
تصویر هیضه
قی و اسهال
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شکم روش، بیرون روه، شکم روه، زحیر، رانش، تردّد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
ناچیز، اندک، بیهوده، معدوم، هر
فرهنگ فارسی عمید
(هََ ضَ)
گروه مردم باسلاح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، لشکر بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). لشکر بسیاری که کار آنان در جنگ یکی باشد. (از اقرب الموارد) ، جمل ٌ هیضل ٌ، شتر شگرف دراز بزرگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کوره. (منتهی الارب). گروهی از مردم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ ضَ لَ)
زن ضخم میانه سال یا چهل ساله. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، ناقۀ بسیارشیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، شتر مادۀ سطبراندام درازای کلان سال. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده اشتربزرگ. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) ، گروه مردم سلاح پوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). گروه مردمان. (مهذب الاسماء) ، بانگ و خروش های مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). اصوات مردم. (اقرب الموارد). بانگ مردمان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی ازهیض. استخوان بازشکسته بعد گرفتگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکسته شدن استخوان بعد از شکسته بندی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیض
تصویر غیض
فرو نشستن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیز
تصویر هیز
بیشرم، بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیس
تصویر هیس
آهسته گوی، آهسته رو، یواش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیش
تصویر هیش
هیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هین
تصویر هین
این و ا ینک آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیض
تصویر فیض
بخشش بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
هیضه در فارسی ریتاک پاییزی، بد گواری، اندوهگساری (ریتاک وبا) اسهال شدید توام با استفراغ در اثر سوء تغذیه بطور انفرادی دراشخاص عارض میشود وبصورت همه گیر در نمی آید وبای پائیزی ثقل سرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیت
تصویر هیت
زمین پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیب
تصویر هیب
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
ناچیز و معدوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیض
تصویر جهیض
آفگانه (زه افتاد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیض
تصویر حیض
بی نمازی زن، قاعدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریض
تصویر ریض
نوتپاس کسیکه (ریاضه) تپاس را تازه آغازیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیض
تصویر بیض
تخم، تخم مرغ، بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هید
تصویر هید
آزار دادن، زجر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیض
تصویر حیض
((حِ))
عادت ماهانه زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیضه
تصویر هیضه
((هَ ض))
اسهال شدید همراه استفراغ بر اثر سوءهاضمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیض
تصویر حیض
دشتان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیض
تصویر فیض
بهره
فرهنگ واژه فارسی سره