جدول جو
جدول جو

معنی هوو - جستجوی لغت در جدول جو

هوو
دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، نباغ، بناغ، وسنی، اموسنی
تصویری از هوو
تصویر هوو
فرهنگ فارسی عمید
هوو
(هََ)
دو زن که در نکاح یک مرد میباشند، هریک مر دیگری را هوو خوانند. (برهان) (غیاث اللغات). ضره. (السامی فی الاسامی). وسنی. بنانج. گولانج. هبو. هم شوی. (یادداشت مؤلف). انباغ. (آنندراج) (غیاث اللغات).
- امثال:
مثل هوو.
هوو هوو را خوشگل می کند، جاری جاری را کدبانو.
هوو هووست اگر همه سبوست
لغت نامه دهخدا
هوو
دو زن که یک شوهر داشته باشند
تصویری از هوو
تصویر هوو
فرهنگ لغت هوشیار
هوو
((هَ))
وسنی، دو زن که یک شوهر داشته باشند
تصویری از هوو
تصویر هوو
فرهنگ فارسی معین
هوو
وسنی، هم شو
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هلو
تصویر هلو
(پسرانه)
عقاب (نگارش کردی: هه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوم
تصویر هوم
(پسرانه)
نام گیاهی مقدس نزد ایرانیان باستان، ازشخصیتهای شاهنامه، نام مردی پرهیزکار و عابدی کوه نشین از نژاد فریدون در زمان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هور
تصویر هور
(دخترانه)
خورشید، آفتاب، خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هود
تصویر هود
(پسرانه)
نام پیامبر قوم عاد، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوز
تصویر هوز
دومین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هون
تصویر هون
زمین یا کشتزار شیارکرده و کلوخ زار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هور
تصویر هور
خورشید، آفتاب، برای مثال نور گیتی فروز چشمۀ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی - ۱۲۸)، ستاره، بخت، طالع، برای مثال ز بیژن فزون بود هومان به زور / هنر عیب گردد چو برگشت هور ی به یکبارگی تیره شد هور تو / کجا شد چنان مردی و زور تو (فردوسی - ۴/۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجو
تصویر هجو
بدگویی کردن، برشمردن معایب کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلو
تصویر هلو
میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هون
تصویر هون
خواری، رسوایی
کلمۀ تاکید هان، برای مثال آواز آمد که رو در آتش / تا یافت شوی به گلستان هون (مولوی۲ - ۷۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هول
تصویر هول
خوف، هراس، ترس، بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوم
تصویر هوم
گیاهی دارای ساقۀ کوتاه و پرگره که شیرۀ سفیدی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوس
تصویر هوس
خواهش نفس، مرادف هوا، نوعی جنون، دیوانگی، سبکی عقل
هوس کردن: ( به چیزی میل پیدا کردن، آرزومند چیزی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوش
تصویر هوش
توانایی ذهنی برای انجام هر نوع فعالیت منطقی، حافظه، عقل، خرد، فهم، شعور
هوشیار
جان، روان، جوهر و اصل هر چیز
مرگ، موت، هلاک، برای مثال ورا هوش در زاولستان بود / به دست تهم پور دستان بود (فردوسی - ۵/۲۹۷)
زهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هود
تصویر هود
یازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۲۳ آیه
لتۀ سوخته که روی سنگ آتش زنه بگذارند و چخماق بزنند تا آتش بگیرد، آتش گیره
جامه ای که نزدیک به سوختن رسیده و زرد شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوهو
تصویر هوهو
صدایی که از وزیدن بادهای سخت یا هیاهوی مردم به گوش برسد، صدای برخی از مرغان خوش آواز، صدای مرغ شب، برای مثال چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو / منه ز دست پیاله چه می کنی هی هی (حافظ - ۸۶۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوز
تصویر هوز
آواز تند و تیز مانند صدایی که از ظرف فلزی برآید، برای مثال باز بانگ اندر او فتاد به هوز / آهو آزاد شد ز پنجۀ یوز (نظامی۴ - ۷۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ وَ شَ رَ)
سومین پادشاه از سلسلۀ مادکه نخستین سلسلۀ سلاطین ایران (633-585 قبل از میلاد) است (630-668 م). او مملکت آشور وکرسی آن نینوا را در 612 قبل از میلاد بگشود و در سال 585قبل از میلاد درگذشت. جانشین او ایشتوویگو بود. (یادداشت مؤلف). هوخشتر یکی از پادشاهان نامی ایران و یکی ازقائدین مهم تاریخ بود. حدود ماد را به رود هالیس رسانید و آن را بزرگترین دولت آسیای غربی ساخت. نام هوخشتر را هرودت کواکسار نوشته ولی از کتیبۀ بیستون داریوش اول معلوم است که هووخشتر بود. از شاهان سیاستمدار کم نظیر بوده است. در موقع جلوس او اوضاع ماد خطرناک بود. وی بیدرنگ دست به اصلاحات زد و قشونی به اسلوب آسوری ترتیب داد و با ساز و برگ متداول مسلح ساخت و به آسور حمله کرد. آسوریها سخت پا فشردند ولی سرانجام سردار آسور شکست خورد. (ایران باستان ص 182)
لغت نامه دهخدا
(هو وِ)
هربرت کلارک. (1874-1964 میلادی). نام رئیس جمهور اتازونی از سال 1929 تا 1933 م
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هوس:
در قدح کن ز حلق بط خونی
همچو روی تذرو و چشم خروس
رزم بر بزم اختیار مکن
هست ما را به خود هزار هووس.
ابن یمین (از یادداشت مؤلف).
و رجوع به هوس شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
جمع واژۀ هول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاو
تصویر هاو
کلمه ایست که درهنگام حمله بر دشمن برزبان رانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبو
تصویر هبو
زنی که بازن دیگردرشوهر مشترک باشد، هوو وسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجو
تصویر هجو
شمردن معایب کسی، هجا، بد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرو
تصویر هرو
دلیر و شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوو
تصویر آوو
فرانسوی دیداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هول
تصویر هول
هراس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوو
تصویر آوو
دیداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هوش
تصویر هوش
ذهن
فرهنگ واژه فارسی سره
هوبره که نام پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی