جدول جو
جدول جو

معنی هولدانی - جستجوی لغت در جدول جو

هولدانی(هََ / هُو)
جای تنگ و تاریک و غیرقابل سکونت. (یادداشت مرحوم دهخدا). هلفدانی. سیاه چال
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیولانی
تصویر هیولانی
مادی، جسمی، ظاهری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجدانی
تصویر وجدانی
آنچه به وسیلۀ قوۀ باطنی ادراک می شود
فرهنگ فارسی عمید
(خوَدْ / خُدْ)
خودشناسی. (یادداشت بخط مؤلف).
- امثال:
خوددانی خدای دانیست، نظیر: من عرف نفسه فقد عرف ربه.
، تعریف جدو آباء نزد مردم. خودفروشی. (آنندراج).
- خوددانی کردن، تعریف جد و آباء نزد مردم کردن. خودفروشی کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
منسوب به مولتان، آنکه یا آنچه به مولتان نسبت دارد،
- محمل مولتانی، محملی که در مولتان ساخته شود، کجاوه که در مولتان سازندش:
یکی جعدمویی هیونی سبکرو
تو گویی یکی محملی مولتانی،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
منسوب به هورقان که قریه ای است در نزدیکی مرو به هفت فرسنگی، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(هَُ وَ / وِ)
وضوح. پیدائی. روشنی. نمایانی. ظهور. بداهت. ابانت. آشکاری
لغت نامه دهخدا
(هََ)
منسوب به هیولی. (از اقرب الموارد). ’هیولا’ که مادۀ هر شی ٔ را گویند و در حالت نسبت نون زاید هم می آورند چنانکه در حقانی و ربانی و روحانی الف و نون زاید است. (غیاث اللغات). مادی. جسمانی:
با تو از قوت هیولانی
ستد و داد روح حیوانی.
سنایی.
ز مردمان مشمر خویشتن به هیأت و شکل
که مردمی نه همین هیکل هیولانی ست.
انوری.
تو را که صورت جسم تو را هیولانی ست
چو جوهر ملکی در لباس انسانی.
حافظ.
به کنه جوهر ذات تو چون رسم هیهات
هنوز طفل صفت عقل من هیولانی.
طالب آملی (از آنندراج).
- عقل هیولانی. رجوع به عقل شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ لُ)
در تداول عامیانه، جایی تنگ و تاریک. (یادداشت مؤلف). هلدانی. هولدانی، به کنایه، زندان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام تقویم ژولین که ژول سزار در سال 46 قبل از میلاد آن را بر روی حساب سزیژن بنا نهاد، سال ژولیانی 365 روز داشت (بجای 365 روز و یک ربع) و هر چهار سال یک بار سال را 366 روز حساب می کردند یعنی یک روز بعنوان کبیسه بدان می افزودند، این ترتیب تا اصلاح گریگوری که در سال 1582 میلادی انجام گرفت برجای بود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دوستداری و محبت ورزی. (آنندراج). پشتی. هواخواهی. مظاهرت. مساعدت. معاضدت. (یادداشت بخطمؤلف) : امیر یوسف را هواداری امیر محمد از بهر نگاهداشت دل سلطان محمود بر آن جانب کشید. (تاریخ بیهقی). از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب... (تاریخ بیهقی). به قدم راسخ و عزم ثابت در هواداری و حفظ و حراست کریم ایده اﷲ تعصب نمود و حق گزاری کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
هواداری مکن شب را چو خفاش
چو باز جرۀ خود روزرو باش.
نظامی.
نه من انگشت نمایم به هواداری رویت
که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت.
سعدی.
من قلب ولسانم به هواداری صحبت
اینها همه قلب اند که پیش تو لسانند.
سعدی.
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست.
حافظ.
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم.
حافظ.
رسید باد صبا، غنچه در هواداری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن.
حافظ.
از هواداری ما و تو چو مستغنی است یار
ای رقیب این چاپلوسی و نوندی تا به کی.
کمال خجندی
لغت نامه دهخدا
(اُ لُ نی ی)
نرم ونازک از مردم و از شاخۀ درخت. رجوع به املد شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
در تداول، جای تنگ و تاریک و ترسناک و نامناسب برای آسایش. هولدانی
لغت نامه دهخدا
صفت پولدار، توانگری، ثروتمندی
لغت نامه دهخدا
وجدانی در فارسی ورومیک ورومی منسوب به وجدان آنچه توسط وجدان درک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولانی
تصویر پولانی
آش بلغور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بولدان
تصویر بولدان
شاشدان ظرفی که در آن بول کنند گمیزدان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گلدان، (قالی بافی) از طرحهای قرار دادی هنر های تزیینی ایران که در آن معمولا در وسط نقش گلدانی را می کشند و گلها بدون آنکه از گلدان سر بیرون آورند. تمام حول و حوش گلدان را پر می کنند. این طرح امروزه تقریبا متروک شده است. طرح گلدانی از قرن دوازدهم هجری بسادگی و خشونت گراییده و تا حد زیادی جزئیات تزیینی خود را از دست داده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گودانی
تصویر گودانی
جای نگهداری گاو گاودانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحدانی
تصویر وحدانی
وحدانی در فارسی تک رو مردمگریز گوشه نشین، تک یگانه تنها یگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلدانی
تصویر کلدانی
منسوب به کلده از مردم کلده اهل کلده
فرهنگ لغت هوشیار
محلی که خوکان را در آن نگهداری کنند، جایی کثیف و نامتناسب برای سکونت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هولدونی
تصویر هولدونی
جای کثیف و تاریک هلفدونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولداری
تصویر پولداری
توانگری ثروتمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سولدونی
تصویر سولدونی
جای کثیف و تاریک هولدونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیولانی
تصویر هیولانی
وابسته بهیولی منسوب به هیولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دیر، دراز دور و دراز رخته دراز طویل، دیر. ممتد، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دراز، طویل، دیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وحدانی
تصویر وحدانی
((وَ))
تنها، یکتا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیولانی
تصویر هیولانی
مادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره
آرزومندی، جانبداری، حمایت، طرفداری، طرف گیری، علاقه مندی، هواخواهی
متضاد: مخالفت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بوالهوسی، شهوت پرستی، شهوترانی، عیاشی، هوسبازی، هوی پرستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشکارایی، وضوح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توت فرنگی وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی